Você está na página 1de 24

‫[حركت به سوي قم ]‬

‫يك شنبه‪ ،‬پنجم رمضان المبارك‬


‫و آن كس كه بود رفتني‪ ،‬او رفته شده به‬ ‫آن كس كه او آمدني‪ ،‬آمده بهتر‬

‫امروز روز حركت است‪ ،‬مشايعين به شهر رفتند و همراهان سفر مشغول بستن بارها شدند‪ .‬هفت يدك‬
‫سركاري در جلو بوده و از اجزاء‪ ،‬چهارده كالسكه و درشكه در اين سفر همراه بود‪ .‬حدود پانزده رأس قاطر‬
‫بار سايس(‪ )1‬خانه سركاري و مستخدمين را مي كشيدند‪.‬‬

‫اين بنده‪ ،‬اسدال ميرزا و نواب نصرال ميرزا در يك كالسكه نشستيم و نواب محمود ميرزا و نواب رضا قلي‬
‫ميرزا هم در يك درشكه نشسته‪ ،‬ساير اجزاء هم هريك به مركب هاي بي جان(‪ )2‬و جان دار خود سوار شده‪،‬‬
‫عازم گشتند‪ .‬در عين حركت‪ ،‬فقرا ازدحامي داشتند‪ .‬به هر يك عطايي فرمودند‪ .‬و نيز به خدام حرم هم مبلغي‬
‫وافي دادند كه بين يك ديگر تقسيم نمايند‪ .‬به عون الهي‪ ،‬به سلمتي حركت كرديم‪.‬‬

‫[ حسن آباد]‬
‫منزل امروز حسن آباد(‪ )3‬است كه تا زاويه مقدسه شش فرسنگ مسافت دارد‪ .‬از اين جا تا به قم‪ ،‬راه شوسه‬
‫است كه درين عهد همايون‪ ،‬حضرت مستطاب اشرف امين السلطان‪ ،‬وزير اعظم‪ ،‬باني آن شده اند‪ ،‬بسيار‬
‫خوب ساخته اند‪ .‬اين راه بهتر از شوسه است كه از مشهد مقدس تا قوچان ساخته اند‪ .‬طرف دست راست اين‬
‫راه تمام سبزه و باصفاست‪ .‬يك فرسنگ و نيم راه كه آمديم‪ ،‬يك دسته سوار ديديم كه به طرف طهران مي‬
‫روند‪ ،‬معلوم شد كه اين سوارها از ايل شاهسون بغدادي(‪ )4‬هستند كه در صحاري شهر ساوه و آوه(‪ )5‬منزل‬
‫دارند‪ .‬اين زمان به جهت سان دادن و گرفتن جيره و مرسوم به طهران مي روند و گويا بعد مأمور فارس‬
‫شوند‪ .‬سركرده ايشان‪ ،‬اكبرخان سرتيپ است‪.‬‬

‫و ما التزام نسپرده ايم كه در هرجا از هركس تملق كنيم‪ .‬حقيقت گويي‪ ،‬از هرچيز بهتر است؛ اين سواراني كه‬
‫امروز ديديم‪ ،‬از وضع لباس و اسبان و طرز حركات و رفتار ايشان معلوم شد كه خيلي بي نظم هستند‪.‬‬

‫[قريه كاريزك ]‬
‫در سر دو فرسنگ و نيمي‪ ،‬قريه كاريزك(‪ )6‬نمايان شد‪ .‬اين قريه متعلق به جناب مستطاب آقا ميرزا علي خان‬
‫امين الدوله(‪ )7‬رئيس دارالشوراي كبري و وزير وظايف و اوقاف و پست خانه هاست‪.‬‬

‫در توي درختان‪ ،‬آفتاب گردان هاي متعدد زده بودند كه بايد از براي صرف نهار درين جا فرود آييم‪ .‬اين جا‬
‫جلگه خوبي دارد‪ .‬هوا به شدت گرم بود‪ .‬درين جا مهمان خانه تازه ساز قشنگي دارد كه اطاق ها فرش كرده‪،‬‬
‫و ميز و مبل گذارده شده است‪ .‬هر وقت هركس برسد‪ ،‬هرچه از اطعمه و اشربه بخواهد براي او حاضر است‪.‬‬
‫درين مكان پياده شديم و صرف نهار كرديم‪ .‬بعد از يك ساعت توقف‪ ،‬از اين جا [كه ]سوارشديم‪ ،‬ديگر سبزه و‬
‫صفايي در راه ديده نمي شود‪ ،‬مگر تا يك فرسخ مانده به حسن آباد‪ .‬چادرهاي اردو از يك فرسخي نمايان بود‪.‬‬
‫دو ساعت به غروب مانده‪ ،‬به حسن آباد رسيديم و فرود آمديم و منزل كرديم‪.‬‬

‫حسن آباد‪ ،‬در جلگه واقع است‪ .‬باغي درين جاست كه متعلق به حاجي محمدحسن كمپاني(‪ ،)8‬امين دارالضرب‬
‫است كه كاروانسراي تو در تو و آب انبار خوب و مهمان خانه قشنگي دارد‪ .‬از قراري كه تحقيق كردم‪ ،‬آبادي‬
‫و قريه حسن آباد متعلق به ميرزاحسن خان(‪ )9‬متخلص به «شوكت»‪ ،‬منشي اول سفارت عثماني‪ ،‬مقيم تهران‬
‫است‪ .‬مشاراليه از اطياب و انجاب فارس است‪ .‬روزگاري است كه در دارالخلفه طهران است و از بدوشباب‪،‬‬
‫به تحصيل علوم و كسب فضايل زحمتي كامل كشيده؛ قواعد عربيه و قوانين ادبيه را فرا گرفته؛ در طبيعي و‬
‫رياضي و الهي‪ ،‬محظوظ گشته؛ در شاعري نيز مقامي عالي دارد‪ .‬اين غزل از اوست‪:‬‬
‫گره از كار عاشقان شد باز‬ ‫تا گشودي گره ز زلف دراز‬
‫تاچه خواهي از پي نشيب و فراز‬ ‫گه به دل گه به ديده ساكن‬
‫دف قوي تر نمي دهد آواز‬ ‫گريه برلب است و ناله به دل‬
‫باز جويند عشوه هاي اياز‬ ‫گر بكاوند تربت محمود‬
‫رشته بر پا چه كوته و چه دراز‬ ‫با قفس خو گرفته مرغان را‬

‫امشب با محمد كاظم ميرزاي مهندس كه از مسافرين است‪ ،‬قدري صحبت كرده؛ بعد از صرف شام‪ ،‬زودتر از‬
‫هر شب به واسطه كسالت و خستگي راه‪ ،‬استراحت كرديم‪.‬‬

‫[علي آباد]‬
‫دوشنبه‪ ،‬ششم شهر رمضان المبارك‬
‫از حسن آباد بايد به منزل علي آباد گوك داغ(‪ )10‬حركت كرد‪ .‬دو ساعت از دسته گذشته‪ ،‬از اين منزل حركت‬
‫شد‪ .‬در بين راه عمارتي ديده شد كه شبيه به عمارت هاي خوب طهران بود‪ .‬در عقب آن دهي بسيار آباد ديده‬
‫شد كه داراي دو مسجد و سه حمام و هزار نفر جمعيت بود و موسوم به عزيزآباد(‪ )11‬است كه متعلق به‬
‫عزيزال خان صارم الملك اميرتومان مي باشد و ملكي ايشان است‪ .‬كاروانسراي جديدي درين جا احداث كرده‪،‬‬
‫ولي هنوز ناتمام است و اين مكان معروف به «قلعه محمدعلي خان» است كه حصانه گوك داغ واقع است‪.‬‬

‫اراضي راه امروز پست و بلند است و دره و ماهور زياد ديده مي شود‪.‬‬

‫از اين جا كه گذشتيم به پل رودخانه شور(‪ )12‬رسيديم‪ .‬اين پل در اين عهد همايون‪ ،‬چهار مرتبه ساخته شده و‬
‫خراب گشته است‪ .‬در سال گذشته‪ ،‬بر حسب امر دولت‪ ،‬ساختن اين راه به يكي از اهل اروپ موكول شد و او‬
‫همان كسي است كه مشغول راه سازي طهران تا عربستان است‪ .‬خلصه‪ ،‬اين پل پنج چشمه دارد و بسيار‬
‫محكم ساخته شده است؛ اميد است كه از طغيان آب خراب نشود‪.‬‬

‫از رودخانه كه گذشتيم در دو طرف جاده‪ ،‬درّه و ماهور بسيار ديديم‪ .‬در بين راه‪ ،‬در مهمان خانه صرف نهار‬
‫كرديم و بعد از سوار شدن به طرف علي آباد رانديم‪.‬‬

‫در خارجه رسم است كه مهمان خانه را به جهت استراحت مسافرين مي سازند و نرخ اشياء را با جزوي‬
‫تفاوت‪ ،‬به قيمت اجناس شهري كه نزديك آن مهمان خانه است‪ ،‬به فروش مي رسانند؛ ولي نغوذبال از نرخ‬
‫اجناسي كه درين مهمانه است‪ ،‬ميزان معيني ندارد‪ .‬قيمت اجناس بسته به اختيار فروشندگان است‪« .‬مسلمان‬
‫نشنود كافر نبيند»‪ ،‬اگر بخواهيم سوء سلوك و گراني اجناس را شرح دهيم‪ ،‬بايد اوراق بسياري را سياه كنيم‪،‬‬
‫بهتر اين است كه هيچ دم نزنيم‪.‬‬

‫بحمدال‪ ،‬اهل اين اردو كه محتاج به خريد اجناس اين مهمان خانه نيستند‪ ،‬ولي خداوند به فرياد ساير مسافرين‬
‫برسد‪.‬‬

‫در بين راه‪ ،‬بعضي چادرها به نظر آمد كه تمام ايلت ترك شاهسون در آن جا هستند‪ .‬آنچه معلوم شد كه دوازده‬
‫هزار خانوار مي باشند‪ ،‬هزار و دويست غلم مي دهند كه از ديوان مواجب مي گيرند‪ .‬اين ايل كنون ابوالجمع‬
‫عزيزال خان صارم الملك است‪ .‬از قرار معلوم گويا درست نمي تواند ازاين ايل نگاهداري نمايد و اين ايل در‬
‫زماني كه سپرده به مرحوم حاجي شهاب الملك(‪ .)13‬نظام الدوله بوده اند بسيار طرف اعتنا مي شدند و از آنها‬
‫رعايت و حمايت به عمل مي آيد ولي كنون به طورهاي ديگر شنيده مي شود كه بايد ننگاشت‪.‬‬

‫خلصه‪ ،‬تا سه فرسخ از درّه و ماهور عبور كرديم و عصري به علي آباد رسيديم كه بايد شب در اين جا منزل‬
‫كنيم‪ .‬اين مكان از جاهايي است كه بايد در بالينش‪ ،‬جميع صحبت كرد و به شرح آن پرداخت‪ .‬سابقاً مردم از‬
‫روي استهزاء يكديگر‪ ،‬در باب علي آباد اصفهان مي گفتند كه‪« :‬فلن خيال مي كند كه علي آبادهم شهري‬
‫است»؛ اما حال در باب اين علي آباد مي توان گفت كه اين از شهرها هم برتر و بهتر است؛ چه عمارت خوبي‬
‫كه درين جا بنا شده است! چه آب هاي صافي و حوض هاي بزرگ سنگي و چه آب افشارها و چه فواره ها و‬
‫چه سنگ آب هاي خوب و چه باغ ها و ستون هاي سنگي و حمام عالي و منظرها و ديوان هاي سنگي حجاري‬
‫شده‪ ،‬درين جا ديده مي شود! كه نظير آنها در شهرهاي ايران كمتر است؛ دهي است آباد كه «لم يخلق مثلها في‬
‫البلد»(‪ )14‬در شأن آن است؛ داراي باغ بزرگ دولتي و چند خانوار رعيت است‪ ،‬مهمان خانه بسيار خوبي‬
‫دارد كه تمام آن از سنگ هاي صاف ساخته شده است‪ .‬قريب دو سنگ آب از ميان مهمان خانه عبور مي كند‪.‬‬
‫كاروانسراي محكم جديدي در آن جا است كه بسيار عالي است‪.‬‬

‫در سمت دست راست جاده كه طرف مهمان خانه است‪ ،‬فضاي وسيع مرتفعي از سنگ‪ ،‬فرش كرده و وسط آن‬
‫استخري ساخته اند كه علي التصال يك سنگ و نيم آب از آن جاري است و اين آب در باغ مقابلِ مهمان خانه‬
‫مي ريزد‪ .‬اين باغ اگرچه جديد است‪ ،‬لكن اكثر از درختانش به ميوه رسيده است‪ .‬پشت مهمان خانه نيز باغ‬
‫ديگري احداث شده است كه تمام درختانش ميوه است و ل ينقطع آب جاري دارد‪ .‬مخارج اين باغات و‬
‫كاروانسرا و حمام و غيرها در عرض سال‪ ،‬هزار و چهار صد تومان است‪ .‬و اين ده و باغ و عمارات متعلق‬
‫به حضرت مستطاب شريف فخيم‪ ،‬آقاميرزا علي اصغرخان‪ ،‬وزير اعظم ‪ -‬دامت شوكته ‪ -‬است كه همت در‬
‫آبادي اين جا گماشتند‪ .‬اين جا در سابق آب باريكي داشت و به قيمت نازلي ابتياع شد‪.‬‬

‫مهرگان حضرت اجل‪ ،‬مراقبتي درين مكان فرموده‪ ،‬آب بسياري ظاهر شد و از كثرت ميمنت و اقبال در نيم‬
‫فرسنگي اين مكان‪ ،‬جايي را شكافتند‪ ،‬معدن سنگي(‪ )15‬ظاهر شد كه خود آن معدن نهايت امتياز دارد و ستون‬
‫هاي ده زرعي بيرون مي آيد‪ .‬سنگ هايي كه از آن جا بيرون مي آيد‪ ،‬يك تخته هموار و صاف است كه‬
‫حجاري چندان لزم ندارد؛ صفحه سنگي بيرون مي آيد كه از حيث طول و عرض‪ ،‬بيست و پنج و شش ذرع و‬
‫قطر نيم ذرع است؛ طوري صاف است كه يك روز‪ ،‬يك فرسنگ تراش مي تواند پست و بلندي هاي آن را‬
‫صاف كند كه ديگر حجاري لزم نداشته باشد‪ .‬به واسطه اين معدن‪ ،‬هرچه طاق و صفه و عمارت و سكّو حمام‬
‫و اطاق و منازل مسافرين ساخته شده است‪ ،‬تمام از سنگ است‪ ،‬ناظرين از طرز عمارات اين جا به حيرت‬
‫مي افتند‪ .‬و نيز معدن خاكي(‪ )16‬درين جا است كه تازگي از آن ظروف چيني مي سازند‪ .‬چيني آن خوب‬
‫است‪ ،‬رنگ خوبي دارد‪ ،‬ظروف آن قابل مجالس بزرگ است‪.‬‬

‫علي آباد هم جزو گوك داغ است‪ .‬از آثار خبري و نقلي و نظري‪ ،‬چنين معلوم مي شود كه راه قديم و جاده‬
‫سابق از ري به قم و اصفهان از همين جاده بوده است كه علي آباد جزو منازل اين راه محسوب مي شده است‬
‫و سابقًا اين منزل معروف به «كاروانسراي سنگي»(‪ )17‬بوده است و كنون هم اثر آن باقي است‪ .‬و صاحب‬
‫«معجم البلدان» در لغت «كرد شير» با كاف فارسي مي نويسد كه «كرد شير» قلعه معتبري داشته است و در‬
‫وسط راه قم وري واقع بوده است‪ ،‬به قرينه «كوشك بهرام»(‪ )18‬كه هم منزلي بالتر از اين جاست و از‬
‫اسامي قديمه است‪ .‬مي توانيم بگوييم كه «كردشير» همين علي آباد بوده است كه مسافرين قم وري درين جا‬
‫منزل مي كرده اند‪.‬‬

‫و بهترين دليلي كه براي جاده بودن علي آباد به قم به دست آمدِه است‪ ،‬اين است كه روي كوهي كه مشرف به‬
‫كاروانسراي قديم علي آباد است‪ ،‬آثار برجي است كه از سنگ و گچ ساخته شده و روي آن برج به طرف كوير‬
‫حوض سلطان واقع شده است‪ .‬چنين معلوم مي شود كه اين برج از براي مستحفظين و ديده بانان اين جاده‬
‫ساخته شده است يا آن كه تنها در آن جا آتش مي افروخته اند كه اگر [كسي ]در شب راه را گم كند و داخل‬
‫بحيره سابق و كوير شود‪ ،‬به واسطه روشنايي سربرج به بيراهه نيفتاده‪ ،‬به طرف كاروانسراي قديم علي آباد‬
‫حركت كند‪ .‬اين نيز دليل بر اين است كه از اين جا راه عبور و مرور قوافل بوده است‪ .‬البته دهي كه كنون اين‬
‫همه آب دارد‪ ،‬يقيناً مالكين و متمدنين سلف نمي گذاشته اند كه چنين استعدادي در زير زمين بماند و قلعه اي در‬
‫آن جا ساخته نشود‪ .‬بدون ترديد‪ ،‬سابقاً راه از همين جا بوده و به واسطه انقلبات زمان و تغيير و تبديل‬
‫پادشاهان و فتنه هاي چنگيز و غيره‪ ،‬آبادي هاي اين راه معدوم شده و راه مسدود گشته و بعدها باز جاده را‬
‫تغيير داده اند و راه را به طرف كوير خشك و حوض سلطان(‪ )19‬كه ابنيه سلطان سنجر(‪ )20‬است‪ ،‬قرار داده‬
‫اند و كنون چند سال است كه از بند ساوه(‪ ،)21‬آبي به جاده كوير و حوض سلطان افتاده‪ ،‬دوباره درياچه تشكيل‬
‫يافت‪ .‬و به واسطه اهتمامات حضرت مستطاب اشرف‪ ،‬وزير اعظم ‪ -‬دامت شوكته ‪ -‬راه ري و قم از طرف‬
‫علي آباد واقع شد‪.‬‬

‫حقيقتًا آثار قديمه را احياء كردند‪ .‬و باني آبادي علي آباد و تجديد جاده به اين طرف‪ ،‬مرحوم مغفور آقا محمد‬
‫ابراهيم(‪ )22‬امين السلطان اول ‪ -‬طاب ثراه ‪ -‬بود كه در سنه هزار و دويست و نود و هشت‪ ،‬شروع به ساختن‬
‫راه قديم قم شده و آثار كهنه و منازل قديمه اين راه را تجديد نمودند‪ ،‬در تسطيح جاده و مرمّت راه همت‬
‫گماشتند و درين موقع كه علي آباد نام دارد‪ ،‬حفر قناتي‪ ،‬علي حدّه نمودند و به اسم فرزند خودشان حضرت‬
‫مستطاب اشرف‪ ،‬ميرزا علي اصغرخان امين السلطان ثاني وزير اعظم ‪ -‬دامت شوكته ‪ -‬موسوم ساختند؛ ولي‬
‫عمر ايشان آنقدر باقي نماند كه اين طرح خود را به اتمام رسانند و در هزار و سيصد هجري وفات كردند‪.‬‬

‫بعد از فوت آن مرحوم‪ ،‬والد امجدشان حضرت مستطاب اشرف‪ ،‬امين السلطان‪ ،‬وزير اعظم ‪ -‬دامت شوكته ‪-‬‬
‫خواستند‪ ،‬نام پدر را به جا و رسم او را احياء فرمايند‪ .‬لهذا به آبادي علي آباد و احمد آباد و كوشك نصرت و‬
‫ساير منازل و مهمان خانه [ها] كه در سرهر چهار فرسخ اين راه است‪ ،‬همت گماشتند و راه را شوسه كردند و‬
‫از براي مسافرين در شكه و كالسكه و تريگا و دليجان و ترمتاس و فورقان كه آلت سواري است ترتيب دادند‬
‫كه مسافرين آنها را كرايه كرده به سهولت از طهران به طرف قم بروند و در مهمان خانه ها منزل كنند كه از‬
‫حمل بار و بند و اسباب سفر آسوده شوند‪.‬‬

‫در هر مهمان خانه كه وارد شوند از سماور و اسباب و ميز و فروش و تشك و لحاف و غيرها مستغني باشند‪،‬‬
‫جميع اين اشياء كنون هم در مهمان خانه موجود است‪ .‬و ايجاد اين راه و تشكيل مهمان خانه هاي راه قم و‬
‫تعيين آلت هاي سواري از طهران تا قم در اطراف سنه هزار و سيصد و يك هجري واقع شد‪ .‬و در آن سنه‪ ،‬يك‬
‫ليحه براي راه شوسه قم و تكليف مسافرين نوشته شده‪ ،‬به طور اعلن در ديوارهاي طهران چسبانيدند‪.‬‬
‫صورت آن ليحه در يكي از سفرنامه هايي كه در راه كلر دشت نوشته اند‪ ،‬ضبط است‪ .‬و اين جانبان آن‬
‫ليحه را ديده ايم و همان سفرنامه را داريم‪ .‬ان شاءال در شرح حال قم‪ ،‬در ذكر مهندسيه كه يكي از منازل و‬
‫مهمان خانه ها است‪ ،‬صورت آن كتابچه ليحه را كه در تكاليف مسافرين راه قم نگاشته شده است‪ ،‬ثبت خواهم‬
‫كرد و كنون مجال نيست كه در ذكر علي آباد‪ ،‬آن صورت نگاشته آيد‪.‬‬

‫ما را همين قدر در جغرافياي علي آباد نگاشتن كفايت است و نواب محمد كاظم ميرزا هم كه از همراهان اين‬
‫سفر است در نقشه كشي و مساحت طول و عرض باغ و بناي علي آباد تنبلي كرد و تعيين طول و عرض ننمود‬
‫كه در اين جا بنگاريم‪ .‬همين قدر بايد دانست كه علي آباد از منازل خوب و بناهاي بسيار عالي ايران است و‬
‫دللت بر بزرگي و شهامت باني آن دارد كه اين شعر حاكي از قول ايشان است‪:‬‬

‫فانظروا بعدنا الي الثار(‪)23‬‬ ‫اِنّ آثارَنا تدلّ علينا‬

‫كنون به وقايع و گزارشات خودمان بپردازيم كه درين منزل رخ داده است‪.‬‬

‫چادرها را در جاهاي باصفا زده بودند و چادر ما را در ميان باغ برسرپا كرده اند؛ هواي خوش و صفاي‬
‫دلكشي داشت‪ .‬باد بهاري مي وزيد‪ .‬صرف چاي كرديم و نماز خوانديم‪ .‬امشب باد سخت شديدي مي آمد‪ ،‬به‬
‫طوري كه چهارستون سنگي جلوي عمارت را كه مهرگان حضرت مستطاب والد ‪ -‬روحي فداه ‪ -‬منزل كرده‬
‫بودند‪ ،‬از وسط سرنگون كرد و درشكه نمره هفت مقرب خاقان‪ ،‬ميرزا صدرالدين مستوفي را ‪ -‬كه از‬
‫همراهان و ملتزمين است‪ -‬از بالي تپه حركت داده‪ ،‬در توي درّه انداخت‪ .‬از حركت درشكه‪ ،‬شتري به تكان‬
‫در آمده‪ ،‬در پشت چادر محمدحسين خان سرتيپ عطاءالملك كه تا قم همراه خواهد بود‪ ،‬به زمين افتاد‪ .‬از لطمه‬
‫شتر‪ ،‬نصف چادر عطاءالملك سرنگون شد و دو تيرك چادر پوش برادر بزرگ ترم نواب والعين الملك‪،‬‬
‫شكست‪ .‬هريك از همراهان از صدمت اين باد نقمتي بردند‪ ،‬ولي بحمدال به چادر پوش اين جانبان صدمتي‬
‫نرسيد و آسوده بوديم؛ به علت اين كه چادر ما را در وسط درختان زده و طناب هاي آن را به شاخه هاي محكم‬
‫بسته بودند و هيچ آسيبي وارد نيامد؛ اما به واسطه اضطراب ديگران خالي از انقلب نبوديم‪ .‬آخرالمر باد‪،‬‬
‫تخفيف يافت و به استراحت مشغول شديم‪.‬‬

‫سه شنبه‪ ،‬هفتم رمضان المبارك‬


‫صبح زود به واسطه صداي باد از خواب بيدار شديم‪ .‬يك ساعت و نيم از روز گذشته‪ ،‬از علي آباد به طرف‬
‫منظريه كه پنج فرسنگ مسافت دارد و در طرف جنوب واقع است حركت كرديم‪.‬‬

‫[كوشك نصرت ]‬
‫هوا سرد بود‪ .‬يك فرسنگ كه بيش تر را نديم‪ ،‬به كوشك نصرت(‪ )24‬رسيديم‪ .‬اين جا هم از بناها و مستحدثات‬
‫حضرت مستطاب اشرف آقاي امين السلطان وزير اعظم ‪ -‬دامت شوكته ‪ -‬است‪ .‬مهمان خانه باصفا و قنات آب‬
‫گوارايي دارد‪ .‬دو ‪ -‬سه سال است كه كاروانسرا و حمام و باغي نيز در طرف مهمان خانه ساخته شده است‪ .‬به‬
‫قدر يك سنگ آب درين جا جاري است كه در استخري ريخته و باغ زير دست را مشروب مي كند‪ .‬اين جا‬
‫منزلگاه زوار نيست و به منزله نهارگاه مسافرين است؛ لكن قهوه خانه و مهمان خانه موجود دارد‪ .‬فرنگيان راه‬
‫ساز و مباشرين اين منازل درين جا سكنا دارند و در نزهت و غرس اشجار اين جا مواظبت مي كنند‪ .‬قلعه اي‬
‫هم درين جا است كه دوازده خانواده دارد و به ديوان‪ ،‬ماليات نمي دهند‪.‬‬

‫[درياچه جديد الحداث ساوه ]‬


‫از اين جا تا منظريه‪ ،‬درياچه جديد الحداث در كنار جادّه واقع است و بحيره ساوه نمودار شد‪ .‬تمام خيالت‬
‫مسافرين و ملتزمين صرف تماشاي اين بحيره بود‪.‬‬

‫ولكن فيه للرّايي مسرّة(‪)25‬‬ ‫و بحر كالحسام له صقان‬

‫طول اين درياچه كنون تا سي فرسنگ و عرض آن به هفت فرسنگ رسيده است و در ميان اين درياچه عرض‬
‫آن كم مي شود كه اصل بحيره به شكل عينك واقع مي گردد‪.‬‬

‫كاروانسراي حوض سلطان كه در جاده قديم واقع است‪ ،‬به هيچ وجه نمايان نيست و نزديك است كه آب اين‬
‫درياچه آن جا را خراب كند‪ .‬در بعضي نقاط اين راه‪ ،‬آب درياچه تا جاده‪ ،‬بيش تر از صد ذرع(‪ )26‬فاصله‬
‫نيست‪ .‬گمان اين است كه تا چند سال ديگر باز بايد جاده را تغيير دهند و آب اين جا را فرو خواهد گرفت؛ ولي‬
‫شنيدم كه مهندسين فرنگي كه درين جا راه سازي كرده اند‪ ،‬گفته اند كه آب درياچه اين جاده را نخواهد گرفت‪.‬‬
‫اين درياچه از سنه هزار و سيصد و يك بوده است‪ ،‬كه در همان وقت اين جاده جديد و مهمان خانه ها ساخته‬
‫شده بود‪.‬‬

‫جهت احداث اين بحيره و طغيان آب اين بود كه بند ساوه شكست و آب آن درين جا افتاد و آن رودخانه هاي‬
‫ديگر هم ضميمه شد و مندرجاً بحيره اي كه از زمان حضرت رسول صلي ال عليه وآله وسلم خشك شده بود‬
‫دوباره تشكيل يافت؛ و يكي از عرب هاي طايفه كلّكو(‪ )27‬كه در همين اراضي هستند در زمان حدوث اين‬
‫درياچه جعل كرده بود كه من خود ديدم از كوير آب زايش كرد و من از ترس‪ ،‬خود را به كناري كشيدم و‬
‫دروغ آن مرد معلوم و محقق گشت و تاكنون اين كوير آب نداشته و از زمين آبي بيرون نيامده است‪ .‬اين ها‬
‫همه از جعليات است و در «قصيده برده»(‪ )28‬شعري است كه اشاره به همين درياچه است و خشك شدن آن‬
‫در زمان انوشه روان [انوشيروان ] جزو معجزات حضرت رسول صلي ال عليه وآله وسلم به شمار مي آيد و‬
‫آن شعر اين است‪:‬‬

‫و ردّ و اردها بالغيظ حين ظمي ء(‪)29‬‬ ‫وساء ساوة ان غاضت بحيرتها‬

‫و صباحي(‪ )30‬بيدگلي نيز گويد‪:‬‬

‫خمود نار آتش خانه و كسر گنبد كسري‬ ‫نم رود سماوه خشكي درياچه ساوه‬

‫خلصه‪ ،‬در كنار اين درياچه بايد عبور كرد و امروز [را] سپري نموديم‪ .‬در بين راه نهارگاه زده بودند‪.‬‬
‫صرف نهار شد‪ .‬يكي از تفنگداران سركاري(‪ )31‬به حكم مهرگان حضرت والد ‪ -‬روحي فداه ‪ -‬در آب دريا زد‬
‫تا بيست و پنج قدم در آب رفت و آب به شكم اسب رسيد‪ .‬آن گاه مقرر شد كه بيش از اين رود و مراجعت كند‪.‬‬
‫در ميان آب اين درياچه‪ ،‬حيوانات غريبه تشكيل و تكوين يافته است‪ .‬مرغابيان بسياري در سواحل اين بحيره‬
‫هستند‪ .‬از دور كه تماشا مي شود آب درياچه به شكل كروي ديده مي گردد‪.‬‬

‫بعد از صرف نهار‪ ،‬حركت كرديم‪ .‬از كوشك نصرت تا منظريه چهار فرسنگ و نيم مسافت است و تقريبًا‬
‫چهار فرسخ از ساحل بحيره جديد عبور مي شود و در بين اين راه‪ ،‬به هيچ وجه مزرعه و آبادي نيست؛ ولي‬
‫از سمت كوه هاي غربي اين وادي‪ ،‬حضرت اجل اشرف اكرم آقاي امين السلطان وزير اعظم ‪ -‬دامت شوكته ‪-‬‬
‫مقرر داشته اند كه قناتي احداث كنند كه آب آن به وسط اين صحراي بي آباداني برسد‪ ،‬تا در اين چهار فرسخ‬
‫هم بنابر ابن سبيل آسيبي نرسد‪.‬‬

‫[احمد آباد]‬
‫تقريبًا نيم فرسخ به منظريه مانده‪ ،‬به احمد آباد(‪ )32‬رسيديم كه از متعلقات و مستحدثات حضرت مستطاب‬
‫اشرف آقاي وزير اعظم است‪ .‬اصل اين جا «باقرآباد» نام داشته كه متعلق به آقا باقر سعد السلطنه(‪،)33‬‬
‫حكمران سابق قزوين بوده است‪ .‬و او اين جا را پيش كش حضرت مستطاب اجل‪ ،‬آقاي وزير اعظم كرده است‪.‬‬
‫داراي يك قهوه خانه و كاروانسراي كوچكي است‪ .‬در جلو قهوه خانه‪ ،‬باغچه جديدي تشكيل داده و غرس‬
‫اشجار نموده اند؛ آب كمي دارد‪ ،‬آن هم گوارا نيست‪.‬‬

‫[منظريه ]‬
‫از اين جا حركت كرده به طرف منظريه(‪ )34‬روان شديم‪ .‬از گردنه به آن جا فرود آمديم و منزل كرديم‪.‬‬

‫منظريه بسيار جاي با صفاي خوبي است‪ .‬مهمان خانه عالي و اطاق هاي متعدده با ميز و مبل دارد‪.‬‬
‫كاروانسراي بسيار پاكيزه و آب انبار بزرگي دارد‪ .‬باني كاروانسرا حضرت اجل اشرف آقاي وزير اعظم‬
‫است‪ .‬در سردر كاروانسرا‪ ،‬بعد از چند شعر‪ ،‬مادّه تاريخ آن جا را نگاشته اند و تاريخ آن اين مصرع است‪:‬‬
‫«نصر من ال و فتح قريب»‬

‫باغ بزرگي هم درين جا احداث شده كه «روح منظر» [نام ] دارد‪.‬‬

‫سبب تسميه اين مكان به منظريه آن است كه از اين منزل‪ ،‬گنبد مطهر حضرت فاطمه معصومه بنت موسي بن‬
‫جعفرعليهما السلم كه مرقد شريفشان در قم است نمايان است‪.‬‬

‫بعد از ورود به منزل ها‪ ،‬صرف چاي نموده‪ ،‬بعد از اداي نماز و خوردن شام‪ ،‬استراحت كرديم‪.‬‬

‫چهارشنبه‪ ،‬هشتم رمضان المبارك‬


‫صبح زود از خواب برخاسته‪ ،‬بعد از اداي فريضه‪ ،‬سوار شديم و رو به راه نهاديم‪ .‬امروز بايد وارد شهر قم‬
‫شويم‪ .‬اغلب راه‪ ،‬هموار بود و كمي نشيب و فراز دارد‪ .‬تقريباً چهار فرسنگ مسافت دارد‪.‬‬

‫[پل دلّك ]‬
‫در بين راه يك پل چوبي بود و دوپل ديگر كه از سنگ و آجر است‪ ،‬ديده شد‪ .‬آخرين پل كه از سنگ ساخته‬
‫شده بود‪ ،‬معروف به پل دلّك(‪ )35‬است كه چهار دفعه‪ ،‬از ده سال قبل تاكنون‪ ،‬ساخته شده و طغيان آب آن را‬
‫خراب كرده است‪ .‬اين ايام كه تعمير اين بناهاي راه واگذار به مهندسين فرنگي شده است‪ ،‬صورت ظاهر اين‬
‫پل بي عيب است‪ ،‬اميد است كه تا چندي ديگر خراب نشود‪ .‬پل دلّك را از سنگ ساخته اند و هفت چشمه و‬
‫سقف مرتفعي دارد‪ .‬از آن جا به طرف شهر قم رانديم‪ .‬سه قهوه خانه در دست چپ ساخته اند‪ ،‬يكي از آن داير‬
‫و دو تاي ديگر باير است‪.‬‬

‫عباس ميرزا(‪ )36‬نواده دختري اين سلطنت عظمي كه فرزند مرحوم محمد مهدي خان اعتضادالدوله است و‬
‫اين اوقات حاكم قم است‪ ،‬با اجزاء حكومتي به استقبال بندگان حضرت اشرف اسعد وال ‪ -‬روحي فداه ‪ -‬آمده‪،‬‬
‫بعضي يك دسته سوارهاي قزوين هم كه سپرده به آقا ميرزا محمدخان(‪ )37‬سرتيپ ‪ -‬پيش خدمت حضور و‬
‫پدر جناب عزيز السلطان(‪ )38‬اميرتومان ‪ -‬است‪ ،‬مامور فارس هستند و مدتي است در قم انتظار ورود‬
‫مهرگان حضرت وال ‪ -‬روحي فداه ‪ -‬را داشتند‪ .‬اين ها هم با مال ها و يراق هاي بسيار خوب در كمال نظم‬
‫استقبال كردند و ده نفر قراسوران(‪ )39‬كه به جهت حفظ راه ها در قم متوقف هستند‪ ،‬به جلو آمدند و مشغول‬
‫بازي و تقله انداختن شدند‪.‬‬
‫انواع و اقسام هنرها از اين ده نفر سوار ديده شد كه مايه حيرت گرديد؛ سر خود را به روي زين اسب مي‬
‫گذاشتند و هردو پارا به هوا بلند مي كردند و اسبان را به تاخت در مي آوردند و به آن حالت از اسب نمي‬
‫افتادند و به طرز خاصي از زير شكم اسب‪ ،‬تير تفنگ خالي مي كردند و در حين تاخت اسب‪ ،‬طوري در زير‬
‫شكم مركب‪ ،‬خود را پنهان مي ساخت كه فارِس معلوم نمي شد‪ .‬و در رو به روي دشمن‪ ،‬چنين اشخاص خود‬
‫را از گلوله تير محفوظ خواهند داشت‪ .‬در حين سواري‪ ،‬زين و يراق اسب را برچيده‪ ،‬دوباره مركوب خود را‬
‫زين و يراق مي نمودند و در حين سرعت دوندگي اسب‪ ،‬پياده مي شدند و يك پا را چندين بار به زمين مي زدند‬
‫و بعد سوار مي شدند‪ .‬گاهي چوب تقله را به زمين مي زدند كه به هوا بلند مي شد‪ .‬در حين تاخت‪ ،‬آن چوب را‬
‫بين زمين و آسمان مي گرفتند‪ .‬چندين هنرها كردند كه آدمي تعجب مي كرد‪.‬‬

‫اين سوارها در قم متوقفند و جزو قراسوران ها هستند‪ .‬از طهران تا فارس و يزد از اين قره سوران ها هستند‬
‫كه مستحفظ راهند و با پست دولتي همراه مي شوندكه آفتي نرسد‪ .‬اين ها همه سپرده به سهام السلطنه هستند كه‬
‫چهار سال قبل به حكومت يزد مفتخر بود‪.‬‬

‫قره سوران‪ ،‬لفظ تركي است‪ .‬بعضي چنين ترجمه كرده اند كه «قره» به معني خشكي است كه ضد درياست‪.‬‬
‫يعني اين ها خشكي ران هستند و مستحفظ بيابانند‪ .‬ولي معني چنين نيست و اين ها در ترجمه «سوران» اشتباه‬
‫كرده اند كه آن را به معني «راندن» دانسته اند‪« .‬قره» به معني سياه است و «سوران» به معني «پرس» است‬
‫كه حاصل مصدر است و امر آن «سروش» است كه به معني «بپرس» باشد‪ .‬به عبارتٍ اخري‪« ،‬قره سوران»‬
‫به معني سياهي پرس است‪ .‬از آن كه اين ها در بيابان و غيرها چون در شب سياهي را ببينند‪ ،‬مثل مستحفظين‬
‫فارس‪ ،‬مي گويند‪ :‬سياهي كيستي؟ لهذا اين ها را قره سوران گويند‪.‬‬

‫خلصه‪ ،‬همه جا رانديم تا به نزديك شهر قم رسيديم‪ .‬از مستقبلين و تماشائيان‪ ،‬ازدحام غريبي بود‪ .‬از امامزاده‬
‫خاك فرج(‪ )40‬گذشته‪ ،‬وارد دروازه شديم؛ نواب وال آقاي عين الملك در مهمان خانه دولتي‪ ،‬كه بيرون دروازه‬
‫شهر و مسما به «مهندسيه» است‪ ،‬منزل كردند‪ .‬اين جانبان در ركاب حضرت مستطاب وال ‪ -‬روحي فداه ‪ -‬از‬
‫بازار شهر عبور كرده‪ ،‬از راه بال خيابان‪ ،‬به حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلم بنت موسي بن‬
‫جعفرعليهما السلم مشرف شديم‪ .‬وارد صحن جديد و عتيق شديم‪ .‬حوض بزرگي وسط صحن جديد بود و بسيار‬
‫صحن با روحي بود؛ شايسته هزارگونه تمجيد است‪ .‬بعد از صحن به رواق و حرم مشرف شده‪ ،‬زيارت كرديم‪.‬‬
‫فرش زمين حرم از سنگ هاي مرمر است كه ميرزا شفيع‪ ،‬حاكم يزد‪ ،‬در زمان حكومت خود‪ ،‬اين سنگ را به‬
‫اين جا فرستاده است‪ .‬در آن اوان‪ ،‬سنگ هاي قديم را كه در توي حرم به كار برده بودند‪ ،‬بيرون آورده‪ ،‬ايوان‬
‫بزرگي را فرش كردند و سنگ هاي مرمر تقديمي ميرزا شفيع را در سطح زمين حرم مطهر به كار بردند‪.‬‬

‫قبور سلطين صفويه در ميان رواق هاي اين جا مي باشد كه صندوق چوبي‪ ،‬در روي آنها نصب است‪ .‬قالي‬
‫هاي خوب از آن عهد تا كنون مانده است كه بر مقبره سلطين مذكور است‪ ،‬جزو انتيقه [عتيقه ]محسوب مي‬
‫شود‪ ،‬خيلي قيمتي است‪.‬‬

‫خلصه‪ ،‬بعد از زيارت به منزل آمديم‪ .‬منزل در عمارتي است كه نزديكي حرم‪ ،‬جناب مستطاب اجل آقاي امين‬
‫السلطان ‪ -‬وزير اعظم ‪ -‬دامت شوكته ‪ -‬بنا كرده اند؛ كه هر وقت به قم مشرف مي شوند‪ ،‬درين جا منزل مي‬
‫كنند‪ .‬بسيار عمارت وسيعي است‪ .‬حمام و آشپزخانه بزرگي دارد‪ .‬امروز به حمام رفتيم و از كسالت راه بيرون‬
‫آمديم‪ .‬بعضي از سادات و اهل شهر به ديدن آمدند‪ .‬جناب مستطاب آقا سيدحسين متولي باشي كه از صناديد(‬
‫‪ )41‬اين زمان است‪ ،‬در اين اوقات در قم نيستند؛ به عتبات عاليات مشرف شده اند‪ .‬از اقتدار و تسلط ايشان‬
‫شرحي شنيده شد كه باعث حيرت گرديد‪.‬‬

‫پنج شنبه‪ ،‬نهم رمضان‬


‫امروز و فردا در اين شهر توقف خواهد بودو اين جانب در شرح حال قم به قدري كه توانستيم تحقيقات به عمل‬
‫آورديم و درين جا مي نگاريم‪ .‬ابتدا‪ ،‬شروع مي كنيم به شرح حال «مهندسيه» كه بيرون دروازه شهر قم است‪.‬‬

‫[مهندسيه ]‬
‫«مهندسيه» از مهمان خانه هاي خوب دولتي است كه در بيرون شهر واقع شده‪ ،‬عمارات و اطاق هاي خوب و‬
‫كاروانسراي بزرگي دارد‪ ،‬فرش و اسباب و ميز و مبل همه چيز در آن جا حاضر است‪ .‬مسافرين محترم در‬
‫آن جا منزل مي كنند‪ .‬جهت تسميه اين مهمان خانه به «مهندسيه»‪ ،‬آن است كه مهندسي اين راه‪ ،‬به مباشرت‬
‫ميرزا نظام مهندس الممالك كه استاد علوم رياضي است‪ ،‬بوده است كه از طرف حضرت مستطاب آقاي امين‬
‫السلطان وزير اعظم منازل و مهمان خانه هاي دولتي را در بين راه طهران و قم‪ ،‬او ساخته است‪ .‬و مهمان‬
‫خانه كنار شهر قم را به نام خود‪ ،‬يعني؛ به لقب خود منسوب ساخته است كه نام او در روزگار به يادگار بماند‪.‬‬
‫محض اطلع آيندگان‪ ،‬بعضي تحقيقات در خصوص اين ميهمان خانه ها مي نگاريم كه نكات تاريخيّه از ميان‬
‫نرود‪.‬‬

‫راه حاليه از طهران تا قم در زمان مرحوم آقا ابراهيم امين السلطان اول ‪ -‬طاب ثراه ‪ -‬شوسه شده كه به امر‬
‫دولت اين كار را به انجام رسانيدند و تا قزوين‪ ،‬راه را شوسه كردند‪ .‬بعد از فوت آن مرحوم‪ ،‬جناب مستطاب‬
‫اجل آقا ميرزا علي اصغر خان امين السلطان وزير اعظم به اشاره دو تن‪ ،‬در بين راه‪ ،‬شش مهمان خانه معتبر‬
‫بزرگ ساختند كه مسافرين درين جا منزل كنند و از بابت اسباب و لوازم منزل آسوده باشند‪ .‬و در سنه هزار و‬
‫سيصد و يك‪ ،‬در ماه شوال‪ ،‬امور اين راه‪ ،‬منظم و مهمان خانه ساخته شد‪ .‬و در آن هنگام‪ ،‬جناب مستطاب آقاي‬
‫امين السلطان‪ ،‬وزير اعظم در ركاب مبارك همايوني به ييلق كلردشت تشريف داشتند‪ ،‬خواستند در تكاليف‬
‫مسافرين و به شرح مهمان خانه ها‪ ،‬قانوني بنگارند كه مأمورين آن جا و مسافرين از آن قرار رفتار نمايند‪.‬‬

‫چند نفري درين باب بر حسب امر ايشان‪ ،‬كتابچه نگاشتند و مطبوع واقع نشد؛ تا ميرزا احمدخان آجودان‬
‫خلوت‪ ،‬مترجم روسي و فرانسه و تركي عثماني كه در حضور همايوني و خلوت شرف افتخار دارد و تمام‬
‫ل مستحضر‬ ‫عمر خود را در خارجه به سر برده‪ ،‬به خدمت دولت مشغول بوده است‪ .‬و از قوانين خارجه كام ً‬
‫است؛ ولي چون تازه به ايران آمده بود از ترتيبات امور و شرح راه قم اطلعي كامل نداشت؛ لهذا او با ميرزا‬
‫غلم حسين خان اديب كه در آن سفر‪ ،‬سفرنامه كلردشت را به اسم خود نگاشته است‪ ،‬هم دست شده‪ ،‬به‬
‫مشورت يكديگر‪ ،‬كتابچه قانوني در تكاليف راه قم نگاشتند و به خدمت حضرت وزير اعظم ‪ -‬دامت شوكته ‪-‬‬
‫رسانيدند‪ ،‬آن را پسنديدند و پس از مراجعت مركب همايوني به طهران‪ ،‬آن كتابچه را اعلن بلندي كرده‪ ،‬بعد‬
‫از چاپ‪ ،‬به ديوارها چسبانيدند كه مسافرين از روي بصيرت و علم حركت كنند‪ .‬و بحمدال از آن تاريخ مردم‬
‫آسوده شدند و كنون صورت آن كتابچه راه قم را كه در هزار و سيصد و يك نگاشته شده‪ ،‬عينًا درين جا مي‬
‫نگاريم‪:‬‬

‫سواد كتابچه ليحه راه شوسه قم‬


‫چون مبناي اين دولت قوي شوكت بر آسايش كافه رعايا و عامّه دعاگويان و آبادي و آرايش راه ها و امكنه‬
‫ممالك محروسه ايران ‪ -‬صانهاال عن الحدثان ‪ -‬است‪ ،‬بناءً علي هذا بر حسب حكم محكم اعلي حضرت قدر‬
‫قدرت اقدس شهرياري ‪ -‬روحنا فداه و ايّدال دولته و ادام شوكته ‪ -‬درين زمان خجسته اوان‪ ،‬به جهت ازدياد‬
‫راحت مسافرين و كثرت آسودگي عابرين و زائرين حضرت معصومه قم عليها السلم‪ ،‬راهي ساخته و طريق‬
‫در كمال نظم و امن پرداخته شد كه به دعاگويي دوام دولت ابدالتيام(‪ )42‬پردازند و خود را از زحمت و محنت‬
‫راه سابق فارغ سازند‪ .‬اين ليحه در كيفيات و تكليفات اشخاص مسافر به طريق دستورالعمل اعلن شد‪.‬‬

‫اعلن راه جديد شوسه‪ ،‬از مركز دارالخلفة الباهرة الي شهر قم‪ ،‬مشتمل بر چند فصل است‪:‬‬

‫فصل اول‬
‫از طهران كه حركت كردند‪ ،‬منزل اول‪« ،‬كاريزك» است كه تا طهران چهار فرسنگ مسافت دارد و در بين‬
‫راه همه جا آبادي است و اغلب مسافرين ديده و بصيرند‪.‬‬

‫منزل دويم‪« ،‬حسن آباد» است كه تا كاريزك چهار فرسنگ و بين راه همه جا آبادي و مزارع است‪.‬‬

‫منزل سيم‪ ،‬قلعه «محمد علي خان» است كه در دامنه شمالي كوه گوك داغ واقع است و در بين راه سه مكان‬
‫آب شيرين يافت مي شود‪ ،‬اين منزل نيز چهار فرسنگ است‪.‬‬

‫منزل چهارم‪ ،‬كوشك نصرت است كه در دامنه جنوبي كوه گوك داغ واقع است و در بين راه‪ ،‬همه جا آب هاي‬
‫جاري خوش گوار دارد و كاروانسراي جديد البناء‪ ،‬مسمّي به «علي آباد»‪ ،‬منزلگاه است‪ .‬از هر مأكول و‬
‫مشروبي در آن جا موجود است و مسافت اين منزل نيز چهار فرسنگ است‪.‬‬
‫منزل پنجم‪ ،‬منظريه است در دامنه جنوبي كوه معروف به «كوه پل دلّك» واقع است و با كوشك نصرت چهار‬
‫فرسنگ مسافت دارد‪ .‬بين راه در يك مكان آب شيرين و گوارا دارد‪.‬‬

‫منزل ششم‪ ،‬مهمان خانه دروازه قم است كه به «مهندسيه»‪ ،‬معروف است‪ .‬از منظريه به قم چهار فرسنگ‬
‫است‪ .‬در بين راه‪ ،‬سه مكان قهوه خانه احداث شده كه در هريك چاي و ميوه جات به مقتضاي هر فصلي‬
‫موجود است‪.‬‬

‫فصل دويم‬
‫در باب كرايه و شرايط حركت آلت حمل و نقل؛ و كرايه آنها از قرار تفصيل [زير ]است‪:‬‬

‫محمل هاي فُردار(‪ ،)43‬يعني؛ سايه بان داشته باشد‪:‬‬

‫‪ -‬درشكه‪ ،‬دو نفر‪ ،‬نفري چهارتومان و ده شاهي‪.‬‬

‫‪ -‬كالسكه‪ ،‬چهار نفر‪ ،‬نفري چهار تومان‪.‬‬

‫‪ -‬دليجان‪ ،‬هشت نفر‪ ،‬نفري سه تومان‪.‬‬

‫محمل هاي بدون فُر‬

‫‪ -‬ترمطاس‪ ،‬سه نفر‪ ،‬نفري دو تومان و پنج هزار‪.‬‬

‫‪ -‬تريگا‪ ،‬سه نفر‪ ،‬نفري پانزده هزار‪.‬‬

‫‪ -‬گاري ده نفر‪ ،‬نفري پنج هزار‪.‬‬

‫آلت حمل و نقل‪ ،‬كالسكه و درشكه و دليجان و ترمطاس و تريگا و فورقان است كه همان گاري است‪ .‬درشكه‬
‫و كالسكه و دليجان‪ ،‬محمل هاي فردار هستند‪ .‬درشكه‪ :‬دو نفر‪ ،‬كالسكه‪ :‬چهارنفر‪ ،‬دليجان‪ :‬هشت نفر‪.‬‬

‫ترمطاس‪ ،‬سه نفر را حمل مي كند و مسقف است‪ ،‬مسافر را از باران و آفتاب محفوظ مي دارد‪.‬‬

‫تريگا فُرو سقف ندارد و سه نفر را حمل مي كند و گاري كه فورقان نيز گويند‪ ،‬ده نفر را حمل مي كند‪.‬‬

‫[تبصره ]‪ :‬بايد دانست‪ ،‬هريك از اين محمل ها تا به اندازه گنجايش هريك از آنها اگر مسافر حاضر نيست‪ ،‬از‬
‫منزل حركت نخواهد كرد؛ مگر اين كه كرايه تمام جاهاي محمل را مسافرين كه حاضرند بدهند‪ .‬مثلً درشكه‬
‫حمل دو نفر مسافر مي كند‪ ،‬هرگاه يك نفر بخواهد با همان درشكه تنها حركت كند و منتظر رفيق راه نشود‪،‬‬
‫بايد كرايه دوجاي درشكه را بدهد و قس علي هذا براي ساير محمل ها‪.‬‬

‫‪ -‬هريك از مسافرين كه در محمل هاي فردار مي نشينند‪ ،‬حق دارند كه سه من به وزن تبريز از ملزومات‬
‫شخصي خود را مجّانا در آن محمل بگذارند و اشخاصي كه در محمل هاي بدون فر نشسته اند‪ ،‬حق پنج من‬
‫تبريز‪ ،‬حمل اشياء را دارند‪.‬‬

‫‪ -‬تكليف مسافرين براي حركت اين است كه بروند بيرون دروازه جديد حضرت عبدالعظيم عليه السلم‪ ،‬واقع‬
‫در تهران‪ ،‬در كاروانسراي متعلق به راه شوسه كه واقع در طرف چپ جاده است‪ ،‬و در آن جا تمام كرايه‬
‫محمل را تا به قم بدهند و تذكره گرفته‪ ،‬حركت نمايند‪.‬‬
‫‪ -‬در صورتي كه مسافر بخواهد در يكي از اين محمل ها اشيايي حمل كند‪ ،‬ميزان كرايه آن مطابق عدد نفوسي‬
‫است كه در آن محمل حمل مي شود؛ مثلً گاري كه حامل ده نفر است‪ ،‬يك صدو شصت من تبريز اشياء را مي‬
‫تواند حمل كند و به اين قاعده وزن هريك نفر آدمي‪ ،‬شانزده من تبريز از براي محل اشياء منظور مي شود‪.‬‬

‫لكن اگر شخصي‪ ،‬رفع بعضي محظورات اداره راه شوسه‪ ،‬ملتزم است كه پس از اطلع از طرف مسافر‪،‬‬
‫تذكره و محمل را درب خانه مسافر‪ ،‬در هر نقطه كه منزل داشته باشد‪ ،‬حاضر نمايد؛ درين صورت‪ ،‬مبلغ پنج‬
‫هزار دينار اضافه بر كرايه معمول بر عهده مسافر است‪ ،‬بايد ادا نمايد‪.‬‬

‫‪ -‬علوه بر كرايه‪ ،‬قيمت ورقه تذكره يك هزار دينار است‪.‬‬

‫‪ -‬شرايط حركت از قم به طهران نيز مطابق از طهران به قم است‪.‬‬

‫فصل سيم‬
‫درسرعت مسافرت و شرايط توقف در مهمان خانه ها‪:‬‬

‫‪ -‬سرعت سير‪ ،‬ساعتي‪ ،‬يك فرسنگ و نيم است كه تقريباً از هر مهمان خانه تا مهمان خانه ديگر‪ ،‬دو ساعت و‬
‫نيم زمان مسافرت مي باشد؛ مگر فورقان كه حكم مسافرت مكاري(‪ )44‬را دارد كه دو شب در راه خوابيده‪ ،‬به‬
‫قم مي رود‪.‬‬

‫‪ -‬در هر مهمان خانه براي بازكردن و بستن اسب و رفع كسالت مسافر‪ ،‬نيم ساعت فرجه و توقف خواهد بود؛‬
‫زياد بر اين موقوف به ميل مسافر است‪.‬‬

‫‪ -‬نرخ مأكولت و ملزومات مهمان خانه هايي كه به طهران نزديك تر است تا به قم‪ ،‬بعينه نرخ طهران است به‬
‫علوه ربع قيمت‪ ،‬و آنهايي كه به قم نزديك ترند تا طهران به قيمت قم مي باشد‪ ،‬يك ربع بال‪ .‬و در هر ماهي‬
‫يك دفعه نرخ دارالخلفه طهران و قم را معين كرده‪ ،‬در ديوار مهمان خانه ها‪ ،‬اعلني مي نويسند كه مسافر‬
‫لدي الورود از قيمت هر چيزي بصير شده‪ ،‬در وقت حركت و اداي قيمت حاجت به محاوره و گفتگو نباشد‪.‬‬

‫‪ -‬نرخ كاريزك و حسن آباد و قلعه محمدعلي خان‪ ،‬نرخ طهران است‪ ،‬يك ربع بال‪ .‬كوشك نصرت (علي آباد)‬
‫و منظريه نرخ قم است‪ ،‬يك ربع بال‪.‬‬

‫‪ -‬در هريك از اين مهمان خانه ها جاي خواب و مايحتاج براي توقف شب از هر بابت موجود است‪ .‬كرايه هر‬
‫خوابگاهي كه عبارت از منزل و رختخواب و ساير ملزومات اطاق‪ ،‬در هر شبي دو هزار مي باشد‪.‬‬

‫‪ -‬اشخاصي كه با مال و كالسكه و نوكر خود حركت مي نمايند و بخواهند در مهمانخانه ها منزل كنند‪ ،‬بايد‬
‫كرايه مكان و اسب و كالسكه خود را علوه بر مخارج معينه بدهند؛ آخوري يك صد دينار و جاي كالسكه‪،‬‬
‫روزي يك قران است‪.‬‬

‫‪ -‬گاري هاي متفرقه كه متعلق به راه شوسه كرايه گرفته‪ ،‬حمل بار مي كنند‪ ،‬هرگاري يك تومان‪ ،‬حق مرور‬
‫دادني است و اين وجه را مأمور مخصوص كه در علي آباد است اخذ نموده‪ ،‬قبض رسيد خواهد داد كه در‬
‫منازل ديگر متعرض نشوند‪ .‬هرگاه از علي آباد رد شده وقبض نگرفته باشد درسايرمنازل‪ ،‬مطالبه حق‬
‫مرور‪،‬بل چيزي علوه ترخواهد شد‪.‬‬

‫همين كه مسافر ورود به يكي از اين مهمان خانه ها كرد‪ ،‬پيشخدمت و خدمه مخصوص آن مهمان خانه با كمال‬
‫احترام‪ ،‬پذيرايي از او خواهند كرد و هرگونه مايحتاجي كه لزم داشته باشد‪ ،‬به محض اظهار‪ ،‬حاضر خواهد‬
‫ساخت و مادام توقف‪ ،‬دقيقه اي از دقايق خدمتگزاري را دريغ و فروگذار نخواهد نمود‪ .‬و در وقت حركت‬
‫مسافر‪ ،‬ميرزاي مهمان خانه‪ ،‬سياهه مخارج مسافر از روي صورت نرخ آن مهمان خانه نوشته‪ ،‬به نظر او‬
‫خواهد رسانيد كه وجهش را دريافت نمايد‪.‬‬
‫‪ -‬هرگاه ‪ -‬اليعاذبال ‪ -‬نسبت به مسافر‪ ،‬از احدي از اجزاء مهمان خانه يا مستحفظين يا مأمورين راه‪ ،‬خلف‬
‫قاعده و بي حرمتي سر زند‪ ،‬در هر مهمان خانه كتابچه مخصوص موسوم به كتابچه «تظلم» در اطاق روي‬
‫ميز موجود است كه مسافر عرض شكايت و تظلم خود را در او مي نگارد و مأمور مخصوص كه هر ماه يك‬
‫دفعه يا دو دفعه براي تظلم و سركشي راه مهمانخانه مي گذرد‪ ،‬مكلف است كه آن كتابچه ها را مطالعه كرده‪،‬‬
‫هركس كه مورد شكايت واقع شده‪ ،‬تنبيه و سياست كامل نموده‪ ،‬اخراج نمايد‪.‬‬

‫فصل چهارم‬
‫‪ -‬اشخاصي كه به اين مهمانخانه ها منزل خواهند كرد‪ ،‬هرگاه از اسباب مهمانخانه ها چيزي بشكنند يا بسوزانند‬
‫يا فاسد كنند از قبيل آب ريختن يا اقسام ديگر‪ ،‬تضييع نمايند‪ ،‬بايد از عهده غرامت آن برآيند‪.‬‬

‫‪ -‬مسافراني كه براي مسافرت در مهمان خانه محلّ حركت حاضر مي شوند‪ ،‬هرگاه اسب حاضر نباشد بايد‬
‫انتظار ورود اسب را داشته باشند‪ .‬و اگر در همان آن‪ ،‬اسب از راه برسد تا سه ساعت حق تعجيل در حركت‬
‫ندارند و در صورتي كه احدي از اجزاء و مباشرين راه‪ ،‬قبل از سه ساعت كه رفع خستگي اسب‪ ،‬نشده باشد‪،‬‬
‫بخواهد‪ ،‬بلفاصله اسب را به محمل ها ببنند‪ ،‬تأديب و از شغلي كه دارد خارج خواهد شد‪.‬‬

‫خاتمه‬
‫اين كتابچه اعلن جاري خواهد بود تا آخر سنه پيچي ئيل و اوّل سنه تخاقوي ئيل‪ ،‬به ملحظه امتحاناتي كه در‬
‫ظرف اين مدّت خواهد شد‪ .‬هرگاه مصلحت ملت و دولت مقتضي تغيير و تصرفي باشد‪ ،‬در هريك از فصول‪،‬‬
‫كتابچه جديدي طبع شده‪ ،‬اعلن خواهد شد‪.‬‬

‫خلصه‪ ،‬ترتيب راه جديد قم و شرح مهمان خانه ها و تكليف مسافرين از اين اعلن معلوم خواهد شد و ابتداي‬
‫مهمان خانه كه به سبك اروپ در ايران متداول شد‪ ،‬همين راه بوده است؛ لكن آلت سواري و محمل ها كه‬
‫درين اعلن نوشته شده است‪ ،‬درين اوقات‪ ،‬به هم خورده‪ ،‬ولي مهمان خانه ها به حال خود باقي است‪ .‬در سنه‬
‫گذشته امتياز اين راه به يكي از اهل اروپ دادند‪ ،‬او ترتيبي ديگر قرار داد كه مسافرين را يك روز و يك شب‬
‫به قم برسانند‪ .‬مسافرين در طهران از مركز بليت خانه‪ ،‬بليت گرفته‪ ،‬سوار كالسكه و درشكه شده‪ ،‬به قم مي‬
‫روند‪ .‬اميداوريم كه وضع حركت مسافرين بهتر از اين منظم شود كه در راه به واسطه مفلوكي اسبان درشكه و‬
‫كالسكه معطل نشود و بيش تر از يك روز و يك شب در راه زحمت سفر نداشته باشند‪.‬‬

‫خلصه‪ ،‬درين يك ‪ -‬دو روزه توقف قم‪ ،‬بعضي وقايع جزئيّه و گزارشات شخصيه از براي اين جانبان بود كه‬
‫نوشتن آنها‪ ،‬مثل حالت و عادات قدما مي شود و خواندن آنها باعث تصديع خوانندگان خواهد شد‪ .‬آمدن فلن‬
‫شخص به ديدن اين جانبان و يك آجر پيش آمدن فلن و يك آجر عقب رفتن بهمان را نگاشتن‪ ،‬چه حسني خواهد‬
‫داشت؟ رسيدن فلني تلگراف را‪ ،‬نوشتن‪ ،‬فايده عمومي ندارد؛ چيزهايي كه راجع به تاريخ و جغرافيا و انشاء‬
‫و شعر و شرح رجال و تجربيات زمان و سياست مدن و تهذيب اخلق باشد‪ ،‬بايد نگاشته آيد‪.‬‬

‫امروز كه به زيارت مشرف شديم‪ ،‬ضمناً به سر مقبره شاهنشاه مبرور محمدشاه غازي(‪ - )45‬اَ ْلبَسَهُ الُ حلل‬
‫النور كه درين جا واقع است‪ ،‬رفتيم وفاتحه خوانديم‪ .‬در سر اين مقبره‪ ،‬تخت سنگ مرمري است كه به آن‬
‫صافي و لطافت‪ ،‬سنگي ديده نشده است‪ .‬تمثال شاه مرحوم را در روي آن به طرز استادي حجّاري كرده اند و‬
‫به طوري در روي اين سنگ نقاري كرده اند كه آدمي از ديدن آن سير نمي شود‪ ،‬و خود تخته سنگ‪ ،‬نهايت‬
‫امتياز را دارد‪ .‬اشعاري كه در مادّه تاريخ وفات شاه مرحوم نگاشته اند از اين قرار است‪:‬‬

‫هزار و دو صد سال با شصت و چار‬ ‫چو دوري ز هجرت بشد روزگار‬


‫كه بودش فلك تخت و پروين كله‬ ‫محمد شه آن شاه انجم سپاه‬
‫جهان داري و فرّ و شاهنشهي‬ ‫پس از چارده سال فرماندهي‬
‫تنش در زمين شد روان در سپهر‬ ‫ششم ماه شوال بنهفت چهر‬

‫اين ماده تاريخ كه در سنگ مزار كنده شده است‪ ،‬چندان امتيازي ندارد‪ .‬ماده تاريخي كه نثراً در فارسي و‬
‫عربي ساخته شده است‪،‬درين جا نوشته مي شود كه خوانندگان به طور سهولت‪ ،‬ضبط خاطر كنند و اين هر‬
‫دو‪ ،‬عربي و فارسي را مرحوم شاهزاده حاجي فرهاد ميرزاي معتمدالدوله(‪ )46‬صاحب جام جم(‪ )47‬و قمقام(‬
‫‪ )48‬ساخته اند‪ .‬ماده تاريخ عربي آن «العاقبةللمتقين» مي باشد و فارسي آن از اين قرار است «محمد پادشاه در‬
‫قصر جديد مرد» به مصداق الكلم يجرّالكلم‪ ،‬مناسب كه كيفيت و مناسبت ماده تاريخ فارسي را بيان كنم تا‬
‫مزيد اطلع خوانندگان باشد‪.‬‬

‫در سنه هزار و دويست و شصت و چهار‪ ،‬چون محمدشاه غازي به واسطه درد پا و وفور آلم و اسقام نمي‬
‫توانستند به ييلقات دور تشريف فرما شوند‪ ،‬لهذا درين هنگام به صوابديد مرحوم حاجي ميرزا آقاسي(‪،)49‬‬
‫شخص اوّل‪ ،‬فرمان شد كه بر فراز تجريش‪ ،‬دو فرسخي طهران‪ ،‬در پايين كوه‪ ،‬قلعه اي استوار كردند و برج و‬
‫باره محكمي ساخته و خندق عميقي بر سنگ خاره كندند تا شاهنشاه غازي در سورت(‪ )50‬كربا(‪ )51‬در آن جا‬
‫تشريف برده‪ ،‬توقف كردند [كنند] و نيز به قدر يك ميل دورتر از اين قلعه‪ ،‬قلعه اي براي حاجي ميرزا آقاسي‬
‫بناكردند كه در آن جا ساكن شود و زمان ييلق در آن جا باشد‪ .‬قلعه اولي را قصر محمديه(‪ )52‬خواندند و ثاني‬
‫را به نام حاجي ميرزا آقاسي‪« ،‬عباسيه»(‪ )53‬ناميدند و در آن جا اقامت كردند و در ماه رمضان وجع نقرس‬
‫در دست و پاي شاه افزود و هر روز حاجي از عباسيه به محمديه مي آمد‪ ،‬تا آن كه در سه شنبه‪ ،‬ششم شوال‪،‬‬
‫شاهنشاه غازي در همان قصر محمديه كه جديد البناء بود‪ ،‬به ديگر جهان خراميدند‪ .‬به اين مناسبت اين ماده‬
‫تاريخ در فارس ساخته شد‪« :‬محمد پادشاه در قصر جديد مرد!» حاجي ميرزا آقاسي نيز از صدارت معزول‬
‫شد و داستان او طوري است كه شرح جداگانه مي خواهد‪.‬‬

‫چون آن قصر را ناميمون داشتند‪ ،‬لهذا ديگر دولت به مرمّت آن اقدام نكرد و به مرور دهور منهدم شد كه ديگر‬
‫آثاري ندارد‪.‬‬

‫اما عباسيه تاكنون هم در كمال آبادي است و كنون موسوم به محمودآباد(‪ )54‬است كه متعلق به جناب ميرزا‬
‫فتح علي خان صاحب ديوان(‪( )55‬پيشكار سابق فارس) والي مملكت خراسان است‪.‬‬

‫و محمود آباد بين تجريش و قريه اوين(‪ )56‬واقع شده است كه در حين عبور و مرور بين اين دو قريه‪ ،‬محمود‬
‫آباد در مسير راه مي باشد‪ ،‬و محمود آباد هم به اسم محمودخان(‪ )57‬قوللر(‪ )58‬آقاسي باشي ملقب به «احتشام‬
‫السلطنه» است كه پدر او محمد رحيم خان علءالدوله(‪ )59‬اميرنظام مرحوم آن جا را خريده و به اسم فرزند‬
‫خود محمود خان قوللرآقاسي باشي موسوم ساخت و كنون در كمال آبادي است‪ ،‬و اراضي عباسيه در آن حوالي‬
‫است‪.‬‬

‫خلصه‪ ،‬موقوفه مقبره شاهنشاه غازي هشتصد تومان است و متولي آن بقعه‪ ،‬ميرزا آقا‪ ،‬پسر مرحوم‬
‫محمدكريم بيگ است‪ ،‬و محمد كريم بيگ كفش دار شاه مرحوم بوده است كه پس از وفات شاه مرحوم‪ ،‬استدعا‬
‫كرد كه توليت مقبره را به او واگذار نمايند و پس از وفات حاجي رحيم‪ ،‬مواجب و مرسوم و توليت او را به‬
‫فرزندش ميرزا آقا واگذار كردند‪ .‬شمايل شاهنشاه مرحوم را هم در پرده‪ ،‬نقش كرده اند كه نهايت امتياز را‬
‫دارد‪.‬‬

‫از اين جا به سر مقبره مرحومه رضوان آرامگاه‪ ،‬مهدعلياي ثالثه ‪ -‬طاب ثراها ‪ -‬رفتيم‪ .‬سنگ بالي مقبره‬
‫ايشان را هم به حدي خوب حجّاري كرده اند كه كمتر نظير آن پيدا مي شود و اين شعر را هم در ماده تاريخ‬
‫ايشان‪ ،‬مرحوم شاهزاده سام ميرزاي شمس الشعراء(‪ - )60‬متخلص به رضوان ‪ -‬فرزند محمد قلي ميرزاي‬
‫ملك آرا(‪ )61‬ابن خاقان مغفور فتح علي شاه ‪ -‬طاب ثراه ‪ -‬انشاء كرده اند كه در روي سنگ نقاري كرده اند و‬
‫درين جا نگاشته مي شود‪:‬‬

‫رو به محمد خديجه ز جهان‪ ...‬شد‬ ‫رفته نود از پس هزار و دو صد سال‬


‫آن كه چو گنجي به زير خاك نهان شد‬ ‫دُخت امير يگانه قاسم خان‬

‫توليت مقبره مرحومه مهد عليا(‪ - )62‬طاب ثراها ‪ -‬به ميرزا كاظم خان پسر مرحوم حاجي آغا رضاخان‬
‫خواجه است كه آن مرحوم بعد از وفات آن مرحومه‪ ،‬به توليت اين مقبره برقرار شد و تا يك سال قبل حيات‬
‫داشت؛ بعد از او‪ ،‬به ميرزا كاظم خان تعلق يافت‪.‬‬
‫ماليات قريه وشنوه(‪ ،)63‬كه در هفت فرسنگي قم است‪ ،‬از بابت موقوفه اين مقبره برقرار شده است‪ .‬وشنوه‬
‫تيول(‪ )64‬اين جا است كه اختيار آن با ميرزا كاظم خان است‪ .‬و ششصد و چهل تومان بايد درين مقبره به‬
‫مصرف متولي و قهوه و غليان و ساير مصارف اين مقبره برسد‪ .‬و قريه وشنوه با مزارعي كه دارد از‬
‫ملتزمات ايران است‪ .‬ترياك وشنوه معروف تمام اقطار زمين است كه به آن خوبي در هيچ جا ترياك به عمل‬
‫نمي آيد‪ .‬حاصل اين ده‪ ،‬ترياك و فندق است و اين دو چيز در هر مكان يافت شود‪ ،‬دللت بر لطافت هوا مي‬
‫كند‪ .‬وشنوه از ييلقاتي است كه نظير ندارد‪ ،‬سردي طبيعي دارد‪ ،‬هواي آن جا در تابستان‪ ،‬طوري است كه‬
‫بدون مانع‪ ،‬چراغ اشك نمي ريزد و شعله آن تكان نمي خورد‪ .‬با اين حالت هواي آن جا طوري برودت دارد كه‬
‫آدمي محتاج به خزو سنجاب است‪ .‬شكار كبك در آن جا از هر مكان بيش تر است‪ .‬مزارع خوبي دارد كه مثل‬
‫«لر» طهران مي ماند‪ .‬از سردي نمي توان در آن جا زندگي كرد‪ ،‬سكنه و رعيت ندارد‪ .‬در تابستان‪ ،‬ايلت‬
‫در آن جا مسكن دارند و حكام كاشان و قم به آن جا مي روند‪ .‬همين قدر كه اطلع پيدا كرديم اين جا نگاشتيم‪.‬‬

‫بعد از اين جا به سر مقبره(‪ )65‬خاقان مغفور فتح عليشاه ‪ -‬طاب ثراه ‪ -‬رفتيم‪ .‬توليت اين بقعه با شاهزاده محمد‬
‫هادي(‪ )66‬ميرزا پسرخاقان مغفور است و سيصد تومان موقوفه اين جاست‪ .‬قريه بيدهند(‪ ،)67‬تيول اين بقعه‬
‫است‪ .‬و آن قريه در پنج فرسنگي واقع شده‪ ،‬از ييلقات معتدل خوب است و سنگ سر مقبره خاقان مغفور از‬
‫جميع سنگ هاي ساير مقابر امتياز دارد‪ .‬تمثال خاقان را در روي سنگ مرمر بزرگ حجاري كرده اند‪ ،‬حجّار‬
‫به طوري صنعت به كاربرده است كه باعث روسفيدي اهل هنر ايران است‪ ،‬اين سنگ مقبره در واقع يك‬
‫پارچه قيمتي است‪ .‬اين ماده تاريخ را هم در كتابه جلودر اين بقعه نوشته اند‪.‬‬

‫اين بقعه كز آيينه نگارين آمد خود رشك نگارخانه چين آمد‬
‫الف و ماتين و خمس و خمسين آمد‬ ‫قرغي پي اتمام چو تاريخش گفت‬

‫بالي مقبره خاقان مغفور ‪ -‬طاب ثراه ‪ -‬مقبره مرحومه ماه تابان خانم قمر السلطنه است كه از بنات معظمه‬
‫خاقان مغفور و متعلّقه ي مرحوم حاجي ميرزا حسين خان مشيرالدوله‪ ،‬صدر اعظم قزويني بوده است كه درين‬
‫نزديكي وفات كرد و درين جا او را مدفون ساختند‪ .‬آثار خيراتي از او در جهان هست‪ .‬وفات ايشان شب‬
‫دوشنبه‪ ،‬هفدهم شهر‪ ...‬سنه يك هزار و سيصد و‪ ....‬در طهران واقع شد و شرح حال آن مرحومه و جللت او‬
‫در مجلّدات «خيرات الحسان» از تأليفات جناب خالد مآب‪ ،‬محمدحسن خان اعتمادالسلطنه كه در شرح حال‬
‫مشاهير النساء ترجمه و تصنيف كرده اند‪ ،‬نگاشته شده است‪ .‬نقل آن عبارات درين جا مورث تطويل است‪،‬‬
‫هركس خواهد رجوع به آن كتاب كند‪.‬‬

‫بهترين اشعار ماده تاريخي كه در سر مقابر اين جا ساخته شده است‪ ،‬اشعار مرحوم شهاب اصفهاني تاج‬
‫الشعراء(‪ )68‬است كه در فوت مرحوم ميرزاحسن آشتياني‪ ،‬مستوفي الممالك‪ ،‬پدر مرحوم يوسف صدر اعظم‬
‫اين دولت‪ ،‬ساخته است و مقبره آن مرحوم هم درين جاست و اشعار ماده تاريخ سنگ مزار او درين جا نگاشته‬
‫مي شود‪.‬‬

‫راند از رونق كلك قضا كوكبه در خاك‬ ‫افسوس كه مستوفي ديوان ممالك‬
‫جمع هنرش كس را در دفتر دراك‬ ‫دستور‪ ،‬حسن اسم‪ ،‬حسن رسم‪ ،‬كه نايد‬
‫اين از قلم آنچه از علم كاوه به ضحّاك‬ ‫رفت آن كه براعه اي فريدون زمان رفت‬
‫كردند گريبان چو زبان قلمش چاك‬ ‫من ذلك ديوان هنر طي شد و خلقي‬
‫مستوفي ديوان ممالك خط جان پاك‬ ‫القصّه چو كرد از ورق باطله تن‬
‫طوبي و تبارك لك في الجنّة مأواك‬ ‫بنوشت شهاب از پي تاريخ وفاتش‬

‫بعضي مقابر از سلطين صفويه و اشراف و اعيان اين زمان‪ ،‬درين جا هست كه نوشتن شرح آنها كتابي‬
‫جداگانه مي خواهد‪.‬‬

‫جمعه‪ ،‬يازدهم شهر رمضان المبارك‬


‫امروز هم در شهر قم توقف خواهم داشت‪ .‬از نوشتن امور جزئيه و كارهاي شخصيه صرف نظر مي كنيم و‬
‫تحقيقاً تا هر قدر كه توانستيم در شرح حال قم و اهالي اطلع پيدا كنيم‪ ،‬درين جا مي نگاريم‪.‬‬
‫[شهر قم ]‬
‫شهر قم از شهرهاي بزرگ است كه اگر كسي بخواهد از وسط شهر‪ ،‬از دروازه عراق‪ ،‬يعني دروازه ري تا‬
‫دروازه كاشان‪ ،‬پياده برود‪ ،‬نهايت صعوبت را دارد و بايد مسافت بعيده و محلت مديده‪ ،‬طي كند‪ ،‬اما جميع اين‬
‫شهر آباد نيست‪ ،‬محلت پايين شهر و ميدان كهنه و بازار ذوالفقارخاني(‪ )69‬و كيكاووس ميرزا(‪ )70‬حاكم‬
‫سابق قم‪ ،‬مخروبه و باير است و مردمان برزگر و پريشان حال در آن جا مسكن دارند‪ ،‬اما طرف صحن و‬
‫حول و حوش دروازه طهران و محله سيدون و عشق علي و بازار و تيمچه ها در نهايت آبادي است‪.‬‬

‫از قراري كه شنيده ام سابقاً وضع كوچه ها و ميدان هاي قم بسيار بي قاعده و بي نظم بوده است‪ ،‬لكن چندي‬
‫است كه از توجهات ملوكانه‪ ،‬اين بي نظمي ها به كلي مرتفع شده است‪ ،‬كوچه ها و معابر و بازارها سنگ‬
‫فرش و دكاكين بزرگ و خوب‪ ،‬مهيا و موجود شده است‪ .‬غالب كوچه ها سنگ فرش و ديوارهاي صاف‪،‬‬
‫كاهگلي و سفيد شده‪ ،‬مهيا است‪ .‬و در بعضي نقاط ديگر جلوخان(‪ )71‬عالي و درخت كاري ديده شد‪ .‬حدود‬
‫قبرستان كه در شهر واقع و در جلو صحن مطهر است‪ ،‬بسيار وسيع است و در كنار آن خيابان و ديوارهاي‬
‫آجري و جلوخان هاي عالي و عمارات خوب و آب انبارهاي وقفي بزرگ است كه در تابستان آب آنها از‬
‫تگرگ سردتر است‪.‬‬

‫[ساختمان حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلم ]‬


‫بقعه مطهره حضرت معصومه ‪ -‬سلم ال عليها ‪ -‬داراي دو صحن بزرگ بسيار با صفاست‪ .‬صحن قديم قدري‬
‫كوچك است‪ ،‬اما صحن جديد نهايت فضا و وسعت را دارد و از بناها و اعمال خيريه حضرت مستطاب آقاي‬
‫امين السلطان(‪ )72‬وزير اعظم است‪ ،‬ولي از بناهاي خوب و خوش وضع ايران است‪ .‬دور تا دور اين صحن‬
‫جديد هم مثل صحن عتيق حجرات و غرفات دلكش است كه قبور اعيان و اشراف در آن حجرات واقع شده و‬
‫مي شود‪ .‬و در هر حجره متولي و خادم و اسباب چراغ و فروش و لوازم تشريفات براي صاحبان قبور مهيا و‬
‫موجود است كه واردين و زائرين قبور را قهوه و غليان مي دهند‪ .‬درين صحن كتابه هاي كاشي كاري بسيار‬
‫خوبي است و اشعار مناسب در روي كاشي ها نوشته اند‪ .‬از آن جمله يك ‪ -‬دو شعر ماده تاريخ بناي اين صحن‬
‫جديد است كه درين جا نگاشته مي شود و گوينده اين شعر ميرزا صادق خان پسر حاجي ميرزا حسين‪ ،‬نواده‬
‫دختري سيدالوزراء‪ ،‬قائم مقام است‪ .‬و حاجي ميرزاحسين پسر ميرزا صادق فراهاني بوده است‪:‬‬

‫كرسي و ديهيم از او زين و زيب‬ ‫عهد ملك ناصر دين آن كه يافت‬


‫باني اين صحن خوش و دل فريب‬ ‫گشت امين شه و صدر مهين‬
‫نصر من ال و فتح قريب‬ ‫صادق پروانه به تاريخ گفت‬

‫اين صحن جديد داراي سه درب عمومي است‪ .‬فراش ها و خدام و رهبانان مخصوص دارد كه هريك از وجه‬
‫اجاره موقوفات حضرت اجل امين السلطان وزير اعظم موظف هستند‪ .‬تا اواخر سال هزار و سيصد و هشت‪،‬‬
‫يك صدو سي هزار تومان به مصارف بناي اين صحن رسيده است‪ .‬و از آن وقت تاكنون هم باز مشغول اتمام‬
‫خرده كاري هاي اين صحن هستند و مناره هاي بلندي درين صحن ساخته اند‪ .‬مؤذنين با صوت در آن جا‬
‫هستند كه مواجب و مرسوم معيني مي برند‪ .‬ايوان بزرگ آيينه كاري درين صحن ساخته شده است كه از آن جا‬
‫درب عالي به حرم مطهر باز مي شود و قريب پانزده ذرع ارتفاع اين ايوان است و دو ميل گلدسته كاشي‬
‫كاري نيز ساخته شده است كه از سطح زمين صحن تا سر آن گل دسته ها بيست و پنج ذرع ارتفاع ديده و‬
‫برآورد مي شود‪ .‬در ضلع مقابل‪ ،‬يعني رو به روي اين ايوان نيز ايوان كاشي كاري با شكوهي ساخته شده‬
‫است كه نهايت استادي را به كار برده اند‪ .‬سازنده اين بنا استاد حسن‪ ،‬معمار قمي است كه از جمله مشاهير‬
‫معماران معاصر است؛ طاق مسجد مرحوم حاجي ميرزا حسين خان سپه سالر اعظم در طهران نيز از بناهاي‬
‫او است‪.‬‬

‫صحن قديم هم در نهايت متانت و استادي ساخته شده است‪ .‬دو اتاق در آن حجرات ساخته اند كه مناره گلدسته‬
‫در آن جا بنا شده است‪ .‬ايوان بزرگ طل كاري درين صحن هست كه از آن جا وارد طاق و حرم مطهر مي‬
‫شوند‪ .‬رو به روي اين ايوان‪ ،‬دري است كه وارد مدرسه و از آن جا به دارالشفا مي شود و اين مدرسه كه به‬
‫صحن عتيق مي رود سقف مقرنس(‪ )73‬بسيار باشكوهي ساخته شده است كه با كاشي هاي معرّق ممتاز آن را‬
‫زينت داده اند‪.‬‬

‫اين مدرسه و دارالشفا از بناهاي خاقان مغفور فتح علي شاه ‪ -‬طاب ثراه ‪ -‬است و از اين مدرسه دري به ايوان‬
‫خانه و عمارت دولتي باز مي شود كه به حكم دولت ساخته شده است و آن عمارت را نيز به امر خاقان مغفور‬
‫فتح علي شاه بنا كرده اند‪ .‬لكن حكّام قم درين جا منزل نمي كنند؛ به جهت آن كه اين عمارت در جنب صحن بنا‬
‫شده و از براي مقصرين محل بست است و نمي توان مقصّرين را درين جا آزار و ايذاء نمود‪.‬‬

‫و از اين عمارت دري به رودخانه قم باز مي شود كه در بيرون شهر واقع شده و به جلگه و صحرا تماشا مي‬
‫كند‪ .‬و اين عمارت مشتمل بر حياطهاي متعدده و حمام و اطاق هاي عالي است‪.‬‬

‫اما وضع مردم و ساكنين قم در باب گذران‪ ،‬بسيار سهل است‪ .‬به قناعت حال و فراغت بال گذران مي كنند‪(.‬‬
‫‪ )74‬انواع نعمت ها و فواكه فراوان و نرخ مأكولت ارزان است‪ .‬مردم اين شهر‪ ،‬كليةً رعيت پيشه و اهل ملك‬
‫و زراعت هستند و بيش تر از سكنه اين شهر برزگر و حصاد هستند كه روزها در بيرون رفته‪ ،‬به جوزق‬
‫كاري و زراعت مشغول شده؛ غروب به شهر مي آيند‪ ،‬فوراً صرف غذايي كرده‪ ،‬به خواب مي روند‪.‬‬

‫هواي اين شهر بسيار گرم است‪ ،‬عقرب بسيار دارد‪ .‬و آب اهل شهر از آب رودخانه شهر است‪ .‬بيش تر از يك‬
‫قنات ناصري‪ ،‬ديگر قناتي و آبي در شهر جاري نيست و آن قنات را به حكم مهرگان اعلي حضرت شهرياري‬
‫‪ -‬روحنا فداه ‪ -‬ساخته اند و وقف است‪ .‬و مباشر و مختار امر اين قنات‪ ،‬محمد تقي بيگ ارباب(‪ )75‬است كه‬
‫سالي مبلغي خطير به جهت تنقيه اين قنات از دولت مي گيرد و به مصرف شخصي خود مي رساند؛ به اصلح‬
‫و لروب قنات نمي پردازد و فايده اين قنات كم است‪.‬‬

‫درين شهر شش كارخانه بلورسازي و چندين كارخانه شيشه گري است كه هر گونه اسباب چراغ و لمپ و‬
‫غليان و ميوه خوري و شربت خوري و آفتابه و لگن و تنگ‪ ،‬با كمال خوش اسلوبي از آن جا بيرون مي آيد و‬
‫حمل به وليات مي شود‪ .‬به علوه‪ ،‬سي و پنج كارخانه چيني سازي دارد كه كاسه و قدح و بشقاب و دوري و‬
‫از هر قبيل ظروف از آن فابريكات(‪ )76‬بيرون مي آيد و به قيمت نازل مي فروشند‪ .‬مثلً قيمت يك جام كه‬
‫عبارت از چهار پارچه ظرف است‪ ،‬به يك عباسي الي دو قران است‪ .‬اگرچه اين چيني ها مثل چيني حاجي‬
‫ترخان و ساير ممالك خارجه نيست‪ ،‬لكن به طور حتم مسلّم است كه اگر مشوق و كمپاني پاداري پيدا شود كه‬
‫آلت وافزار از فرنگستان بياورد‪ ،‬خود عمله اين كارخانجات متعهدند كه چيني هاي خود را بهتر از چيني‬
‫فرنگ بسازند‪.‬‬

‫اين شهر پنج دروازه دارد و محلت شهر سابقًا بيش تر بوده است؛ لكن اين اوان كه شهر رو به انهدام گذاشته‬
‫است‪ ،‬عدّه محلتش از اين قرار است‪:‬‬

‫[ محلت قم ]‬
‫‪ -‬محله قبرستان؛‬

‫‪ -‬خيابان بال؛‬

‫‪ -‬خيابان پايين؛‬

‫‪ -‬تكيه آقا سيد حسن و محله عشق علي كه ‪ -‬اين هردو جزو دو قفيز آباد است؛‬

‫‪ -‬گذر جدّا و الونديّه؛‬

‫‪ -‬محله چهارمردان؛‬

‫‪ -‬محله سيدون كه سادات در آن جا مسكن داشته اند؛‬


‫‪ -‬محله تكيه يزدي ها؛‬

‫‪ -‬عربستان بال و پايين؛‬

‫‪ -‬محله مسجد جامع با ميدان مسجد جامع؛‬

‫‪ -‬محله چهل دختران؛‬

‫‪ -‬محله ميدان بزرگ؛‬

‫‪ -‬محله دروازه قلعه؛‬

‫‪ -‬محله دروازه كاشان كه جزو پايين شهر است؛‬

‫‪ -‬محله دروازه ري؛‬

‫‪ -‬محله ارگ ‪ -‬شاهزاده كيكاووس ميرزا؛‬

‫‪ -‬محله كوچه باغ؛‬

‫‪ -‬محله شاهزاده حمزه؛‬

‫‪ -‬محله كوچه حرم؛‬

‫‪ -‬محله زرآباد؛‬

‫‪ -‬محله بيرون كه نزديك مهندسيه‪ ،‬بيرون دروازه ري است و حمام و دكاكين بسيار دارد‪.‬‬

‫اما باغات بيرون شهر‪ ،‬طرف دروازه عراق و غيره از اين قرار است‪:‬‬

‫[باغات بيرون شهر قم ]‬


‫‪ -‬باغ مرحوم حاجي عسگرخان بال و پايين؛‬

‫‪ -‬باغ خان بيگدلي؛‬

‫‪ -‬زنبيل آباد متعلق به متولي باشي؛‬

‫‪ -‬باغ كرباسي؛‬

‫‪ -‬باغ شاهزاده كيكاووس ميرزا متعلق به ورثه مرحوم حاجي سيد جواد مجتهد؛‬

‫‪ -‬باغ دو دانگه؛‬

‫‪ -‬باغ معصوم آباد؛‬

‫‪ -‬باغ شيخ محمد حسن نزديك علي بن جعفر؛‬

‫‪ -‬باغ ارباب جان بابا؛‬


‫‪ -‬باغ آقا حسين؛‬

‫‪ -‬باغ دراز؛‬

‫‪ -‬باغ وزير؛‬

‫‪ -‬باغ قاسم دبّاغ؛‬

‫ط (عماد)؛‬
‫‪ -‬باغ حما ّ‬

‫‪ -‬باغ هارون آباد؛‬

‫‪ -‬باغ پنبه؛‬

‫‪ -‬باغ سلخ خانه و سي قطعه باغ معروف ديگر كه با اسم است‪ .‬علوه بر اين باغات هم موجود است و اسامي‬
‫آنها را معلوم كرده ايم ولي نوشتن آنها باعث تطويل است‪ .‬اين باغات بعضي خيلي قديمي است و بعضي جديد‬
‫است‪ .‬مساحت آنها و جريب هريك از آن باغات را از مباشر باغات اين شهر خواسته‪ ،‬حاضر كردند و ثبت اسم‬
‫مالكين آن جا را هم معين نموده ايم‪ ،‬لكن نوشتن شرح آنها از حوصله ما بيرون است و چندان هم مفيد فايده‬
‫نخواهد بود‪.‬‬

‫[ صادرات قم ]‬
‫اجناسي كه به خارج حمل مي شود‪ ،‬پوست و پنبه و كرباس و ترياك است‪.‬‬

‫اين باغات كه در بيرون شهر واقع است‪ ،‬محل گردش و تفريج اهل شهر است و اين باغات به طور فرنگي‬
‫سازي و خيابان بندي طهران و بلد متمدن ايران نيست‪ ،‬بلكه باغات رعيتي است كه قصد مالكين‪ ،‬فايده‬
‫محصولت است‪ .‬با اين حالت‪ ،‬باز خالي از نظافت و پاكيزگي نيست و در هر يك جزئي عمارت و اطاق‬
‫نشمين است‪ .‬علوه براي اين باغات باز در بيرون شهر‪ ،‬به سر نيم فرسنگي نزديك تر‪ ،‬بعضي بقعه امام‬
‫زادگان هست كه محل تفرج است‪ .‬يكي امام زاده خاك فرج است‪ ،‬ديگر امام زاده مل آقابابا است كه به اسم‬
‫متولي حاليّه خود معروف شده و باغي دارد‪ .‬ديگر علي بن جعفر است كه از مشاهير شريفه است‪ .‬به جاي‬
‫صندوق چوبي ضريح مطهر‪ ،‬بناي عالي از كاشي هاي معرّق طلكاري ساخته اند كه آدمي از نظاره آن خسته‬
‫نمي شود‪ .‬در روي آن آجرهاي كاشي خطوط برجسته و آيات قرآني و غيرها نگاشته اند‪ .‬آن آجرهاي كاشي كه‬
‫در آن جا به كار رفته است در هيچ يك از بقاع و مشاهد شريفه ايران نيست‪ ،‬هر آجري پنجاه تومان قيمت‬
‫دارد‪ ،‬بلكه اگر به دست فرنگيان رسد‪ ،‬شايد خيلي به قيمت گزاف بخرند‪.‬‬

‫[كوه خضر]‬
‫ديگر از جاهايي كه در بيرون شهر و نزديك به دروازه است‪ ،‬كوه خضر است‪ .‬در بالي كوه‪ ،‬صحن كوچك و‬
‫رواق و اطاق وبقعه امام زاده است و نزديك همان صحن در بالي كوه يك چارطاقي است كه معروف به مكان‬
‫خضر است‪ ،‬هميشه در آن جا اوتاد و اقطاب و مردم حقيقي تا چندي منزل كرده و اعتزال جسته اند‪ .‬از آن‬
‫جمله مشهدي كريم ترك است كه در همين سه ‪ -‬چهار سال قبل در آن جا بوده و به مردم اعتنايي نداشته و از‬
‫او كرامات و صفاي باطن و ظاهر ديده شده است و هيچ محل انكار نيست و چندي است كه از اين جا به‬
‫زيارت بقاع شريفه رفته و نويسنده را كنون اطلعي نيست كه آن سالك ممتاز در قيد حيات است يا در دار‬
‫نجات‪ .‬شرح حالت و عادات آن عارف بيش از اين است كه در ين جا نگاشته شود‪ ،‬دفتري جداگانه مي خواهد‪.‬‬

‫اين سلسله كوه خضر چندان ارتفاع زياد از اندازه ندارد‪ ،‬ولي در سرح ّد كه آدمي مي رسد به يك شكل‬
‫مخصوص و طرز مهيبي آن كوه ديده مي شود كه آدمي به حيرت مي افتد‪ ،‬سنگ هاي تيزي دارد‪ ،‬خيلي‬
‫ناهمواري و فراز و نشيب دارد‪ .‬گويند درين كوه جانور درنده‪ ،‬ديده شده است‪ .‬بالي كوه آب روان و درخت‬
‫نيست‪ ،‬تمام سنگ خاره است و راه رفتن به بالي كوه خيلي ناهموار است‪ .‬كوه خضر قبله قم است‪ .‬در فوق آن‬
‫مسجد مختصر خوبي ساخته اند كه همان اطاق جنب امامزاده است‪.‬‬
‫[قريه مسگران ]‬
‫در زير دامنه آن كوه‪ ،‬قريه مخروبه مسگران است كه حال رعيت و سكنه ندارد‪ .‬روزها رعايا و مالكين از‬
‫شهر بيرون آمده‪ ،‬در مسگران زراعت مي كنند‪ .‬از تلل(‪ )77‬مسگران‪ ،‬مس بيرون مي آورده اند‪ ،‬گويند‬
‫هرچه خرج بيرون آوردن مس مي شده‪ ،‬يك عشر كمتر عايد مي شده است‪ .‬لهذا از مس بيرون آوردن آن جا‬
‫صرف نظر كرده اند‪.‬‬

‫[كوه دو برادران ]‬
‫در پهلوي كوه خضر‪ ،‬كوه دو برادران است‪ ،‬ملصق به هم؛ گويا معمار بخار طبيعت‪ ،‬زمين آن دو كوه را يك‬
‫دفعه از زمين بيرون آورده است‪ .‬عرض و طول و ارتفاع هردو مقابل هم است‪ .‬در آن كوه هم چشمه ساري‬
‫نيست‪.‬‬

‫پي نوشت‪:‬‬
‫‪ )1‬سايس‪ :‬حاكم‪ ،‬فرمانروا‪ ،‬كاردان‪« .‬فرهنگ معين»‪.‬‬
‫‪ )2‬مركب بي جان‪ :‬مقصود از آن درشكه و كالسكه است‪( .‬غ)‬
‫‪ )3‬حسن آباد‪ :‬ده‪ ،‬مركز بخش فشاپويه شهرستان ري‪ .‬ارتفاع حدود ‪ 950‬متر‪ ،‬معتدل مايل به گرم‪ ،‬خشك‪ .‬سر‬
‫راه تهران به قم‪« .‬گيتاشناسي ايران» عباس جعفري‪ ،‬مؤسسه جغرافيايي و كارتوگرافي‪ ،‬گيتاشناسي‪ ،‬ج ‪ ،3‬ص‬
‫‪.422‬‬
‫‪ -‬حسن آباد از قراي فشافويه است كه از بلوكات معتبره طهران است‪( .‬غ)‬
‫‪ )4‬شاهسون بغدادي‪ :‬از ايلت اطراف تهران‪ ،‬ساوه‪ ،‬زرند و قزوين‪ ،‬كه ييلقشان خلجستان و فراجهان و‬
‫قشلقشان ساوه و زرند است‪ .‬و در اطراف قزوين به ‪ 30‬طايفه منقسم مي شوند و چادر نشين هستند‪.‬‬
‫لفظ شاهسون مركب از «شاه» فارسي و «سون» تركي است و به معناي شاه پرست و شاه دوست مي باشد‪.‬‬
‫شاهسونها از قبايل ترك هستند و تأسيس آنها به دست شاه عباس اول و بنا به اقوالي پدر شاه عباس بوده است‪.‬‬
‫«فرهنگ دهخدا»‪.‬‬
‫‪ )5‬آوه‪ :‬ده‪ ،‬بخش جعفرآباد‪ ،‬شهرستان قم‪ ،‬ارتفاع حدود ‪ 1000‬متر‪ .‬معتدل‪ ،‬خشك‪ .‬سر راه صالح آباد به‬
‫گازران‪ ،‬مجاور ساوه‪ ،‬كه در قديم ايشان شيعي و اهل ساوه سنّي شافعي بوده و بسيار نيز با هم جنگ و نزاع‬
‫داشته اند‪« .‬گيتاشناسي ايران» عباس جعفري‪ ،‬ص ‪ 38‬و ‪.669‬‬
‫‪ )6‬كاريزك‪ :‬به اين نام قريه اي كه متعلق به استان تهران يا قم باشد‪ ،‬يافت نشد؛ ولي شايد منظور از كاريزك‬
‫همان كهريزك باشد كه مربوط به شهرستان ري است از استان تهران با ارتفاع ‪ 1005‬متر و آب و هواي‬
‫معتدل مايل به گرم و خشك كه اولين كارخانه قند ايران در سال ‪ 1272‬ه ‪.‬ش‪ .‬در آنجا تأسيس شد و دهي است‬
‫از دهستان غار در كنار راه قم و طهران‪ ،‬ميان خيرآباد و عبدال آباد‪.‬‬
‫‪ )7‬حاج ميرزا علي خان‪ ،‬داراي القابِ «منشي حضور»‪« ،‬امين الملك»‪« ،‬امين الدوله»؛ پسر حاج ميرزا‬
‫ل مازندراني بوده و چون در سينگ از قري لواسان كوچك‬ ‫محمدخان سينگي مجدالدوله (جد امين الدوله‪ ،‬اص ً‬
‫مقيم بوده اند‪ ،‬به سينگي يا لواساني معروف شده اند‪ ).‬پدرش از كارمندان عالي رتبه وزارت خارجه بود‪ .‬و در‬
‫سن ‪ 15‬سالگي به عنوان منشي با پدر براي تصفيه امور معوقه بين ايران و عثماني به بغداد مأمور شد و در‬
‫سن ‪ 18‬سالگي ملزم دائمي ناصرالدين شاه گرديد‪ .‬در سال ‪ 1279‬ه ‪.‬ق‪ .‬در سن ‪ 19‬سالگي‪ ،‬نايب اول وزارت‬
‫امور خارجه گرديد و تا ‪ 1290‬ه‪ .‬ق‪ .‬ملقب به منشي حضور بود‪ .‬و در سال ‪ 1288‬ه ‪.‬ق‪ .‬پست خانه نيز به او‬
‫سپرده شد‪ .‬و تا سال ‪ 1294‬ه ‪.‬ق‪ .‬مناصب رياست دفتر مخصوص شاهنشاهي (وزارت رسائل)‪ ،‬عضويت و‬
‫نظامت مجلس شوراي وزرا‪ ،‬مديريت مجلس شوراي دولتي و تصدي امور ضرابخانه دولتي هم بر ساير‬
‫مشاغل وي افزوده گرديد‪.‬‬
‫در سال ‪ 1314‬ه ‪.‬ق‪ .‬صدر اعظم و وزير اعظم مظفرالدين شاه گرديد و بعد از ازدواج پسرش با دختر‬
‫مظفرالدين شاه‪ ،‬به درخواست او‪ ،‬شاه‪ ،‬بخش لشت نشاء كه يكي از مهم ترين بخشهاي خالصه اي است و‬
‫مشتمل بر ‪ 42‬آبادي بود‪ ،‬به وي بخشيد‪ .‬وي در سال ‪ 1316‬ه ‪.‬ق‪ .‬به علت اينكه موفق نشد‪ ،‬از انگلستان و‬
‫روسيه جهت مسافرت شاه به اروپا پول قرض نمايد‪ ،‬از كار بركنار شد‪.‬‬
‫او نيز از سرسپردگان به بيگانگان بود و مورد وثوق ناصرالدين شاه نيز نبود‪ .‬و در تمام سالهاي حكومت خود‬
‫به شهادت تاريخ‪ ،‬اموال فراواني را جمع آوري نمود‪« .‬شرح حال رجال ايران» بامداد‪.‬‬
‫‪ )8‬حاج محمدحسن اصفهاني‪ ،‬معروف به كمپاني‪ ،‬ملقب به امين دارالضرب (امين الضرب)‪ ،‬پسر محمد‬
‫حسين‪ ،‬پسر محمد مهدي‪ ،‬پسر آقا محمدرحيم صراف اصفهاني‪ ،‬بوده است‪ .‬وي در ابتدا‪ ،‬صرافي دوره گرد و‬
‫فقير بوده تا اينكه در تهران طرف قرار داد كمپاني انگليسي معروف به «قوزي» مي گردد و آرام آرام به‬
‫دربار راه مي يابد و امور ضرابخانه را به عهده مي گيرد و خلصه‪ ،‬مبّدل به يكي از متمولن ايران در زمان‬
‫ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه مي گردد‪ .‬وي معادن فيروزه نيشابور را به اجاره مي گيرد و چنانچه اعتماد‬
‫السلطنه در ياداشتهاي روزانه خود مي نويسد‪ ،‬از اين معدن سالي دو هزار تومان به شاه مي داده‪ ،‬در حالي كه‬
‫در سال بيش از بيست خروار فيروزه به فرنگ صادر مي نموده و كرور كرور استفاده مي برده است‪.‬‬
‫و در طول سالهايي كه امين الضرب بود‪ ،‬منافع ضرابخانه بين او و شاه و امين السلطان اول و دوم تقسيم مي‬
‫گرديد‪ .‬در نهايت‪ ،‬با وجود دست داشتن شاه و صدر اعظم (امين السلطان) در دزديهاي ضرابخانه‪ ،‬سرانجام در‬
‫سال ‪ 1315‬ه ‪.‬ق‪ .‬محمد حسن امين الضرب و پسرش محمد حسين امين الضرب دوم را به حكم دست بردن در‬
‫اموال دولتي‪ ،‬توقيف كردند‪ ،‬و چهار صد هزار تومان نقد و ‪ 365‬هزار تومان سند به زور از او گرفتند و‬
‫رهايش كردند‪ .‬و در شعبان ‪ 1316‬ه ‪.‬ق‪ .‬درگذشت و جنازه اش را در نجف‪ ،‬جنب گلدسته ايوان حضرت‬
‫اميرالمؤمنين عليه السلم به خاك سپردند‪ .‬همان مدرك‪.‬‬
‫‪ )9‬ميرزا حسن خان متخلّص به «شوكت» پسر ميرزا تقي خان پسر محمدخان شيرازي است‪ .‬شوكت در ذي‬
‫حجه ‪ 1254‬ه‪ .‬ق‪ .‬در تهران متولد شد‪ ،‬چندي در اصفهان و از آن پس در عتبات عاليات تحصيل كرد و در‬
‫سال ‪ 1322‬ه ‪.‬ق‪ .‬در تهران در گذشت‪ .‬نامبرده سالها منشي اوّل سفارت عثمان در تهران بود‪ .‬متمول شد و در‬
‫ميان مردم معروفيتي داشت و يكي از رجال و اعيان شد‪ .‬پس از درگذشتن‪ ،‬فرزندان او‪ ،‬دارايي اش را كه در‬
‫ايام حيات خود جمع آوري كرده بود‪ ،‬به جورهاي گوناگون به كلي از بين بردند‪ .‬همان مدرك‪.‬‬
‫‪ )10‬تحت عنوان علي آباد گوك داغ‪ ،‬در هيچ يك از فرهنگ لغات و فرهنگهاي جغرافيايي يافت نشد؛ ولي‬
‫درباره علي آباد كورگل آمده است‪ :‬ده‪ ،‬بخش مركزي شهرستان قم‪ ،‬ارتفاع ‪ 810‬متر‪ ،‬گرم و خشك ‪ 24‬كيلومتر‬
‫شمالي خاوري قمرود‪.‬‬
‫منطقه ديگري با عنوان علي آباد‪ ،‬چنين معرفي شده است‪ :‬ده‪ ،‬بخش مركزي شهرستان قم‪ ،‬ارتفاع ‪ 1110‬متر‬
‫معتدل‪ ،‬مايل به گرم و خشك‪ ،‬كنار راه تهران به قم‪ 80 ،‬كيلومتر خاور شمالي كوشك نصرت‪ .‬دامنه خاوري‬
‫كوه كورابلغ‪« .‬گيتاشناسي ايران» عباس جعفري‪.‬‬
‫به نظر مي رسد اين محل با منظور نويسنده سازگارتر باشد‪ ،‬شايد منظورش كورابلغ بوده است؛ ضمن آنكه‬
‫به لحاظ ارتفاع با عزيز آباد سازگارتر است‪.‬‬
‫‪ )11‬عزيزآباد‪ ،‬ده‪ ،‬بخش فشاويه‪ ،‬شهرستان ري‪ ،‬ارتفاع ‪ 1110‬متر‪ ،‬معتدل مايل به گرم‪ ،‬خشك‪ ،‬سر راه تهران‬
‫به قم‪ 23 ،‬كيلومتر جنوب غربي حسن آباد‪ .‬همان مدرك‪.‬‬
‫‪ )12‬رودخانه شور از رودخانه هاي محدوده شهر ري است كه از به هم پيوستن دو رودخانه خررود و‬
‫ابهررود و برخي از رودهاي كوچك فرعي ديگر تشكيل مي شود‪ ،‬با جهت كلي شمال باختري به جنوب‬
‫خاوري از ‪ 6‬كيلومتري جنوب باختري حسن آباد (مركز بخش فشاوويه) گذشته و به شوره زار خاور حوض‬
‫سلطان جذب مي گردد‪« .‬فرهنگ جغرافيايي آبادي هاي كشور جمهوري اسلمي ايران» سازمان جغرافيايي‬
‫نيروهاي مسلح‪ ،‬تهران‪ ،‬ص ‪.166‬‬
‫‪ )13‬در دوران قاجار‪ ،‬دو نفر ملقب به شهاب الملك مي باشند‪ :‬يكي حاج حسين خان شاهسون و ديگري پسرش‬
‫حاج غلم رضاخان شاهسون‪ ،‬كه پدر بعدًا ملقب به نظام الدوله گرديد و پسر آصف الدوله‪« .‬فرهنگ دهخدا»‬
‫(به نظر مي رسد كه منظور نويسنده‪ ،‬شهاب الملك پدر باشد)‪ .‬او در ابتدا‪ ،‬منصبش يوزباشي (يوز تركي به‬
‫معناي صد‪ ،‬و يوزباشي يعني فرمانده صد نفر و البته در زمان قاجار تعداد مشخصي نداشت و به معناي رئيس‬
‫فراشان بوده است‪« .‬فرهنگ دهخدا»‪ ).‬بود و معروف به حسين خان يوزباشي؛ ولي سپس با شركت در فتح‬
‫هرات به درجه سرتيپي نايل شد و به وزارت پست (جاپارچي باشي) رسيد و ملقب به شهاب الملك گرديد‪ .‬در‬
‫سال ‪ 1282‬ه ‪.‬ق‪ .‬با منصب اميرتوماني‪ ،‬فرمانده لشكر خراسان گرديد‪ .‬در سال ‪ 1284‬ه ‪.‬ق‪ .‬نائب الحكومه و‬
‫حاكم كرمان و در سال ‪ 1289‬ه ‪.‬ق‪ .‬حاكم خراسان گرديد و در سال ‪ 1291‬ه‪.‬ق‪ .‬ملقب به نظام الدوله و در سال‬
‫‪ 1292‬ه‪ .‬ق‪ .‬بدرود حيات گفت‪« .‬شرح حال رجال ايران» بامداد‪.‬‬
‫‪ )14‬سوره فجر‪ ،89 :‬آيه ‪. 8‬‬
‫‪ )15‬باتوجه به كتاب «فرهنگ جغرافياي قم» شايد منظور نويسنده‪ ،‬معدن سنگ مرمرين باشد كه به تعداد ‪3‬‬
‫واحد با ميزان استخراج ‪ 91000‬تن در سال‪ ،‬در استان قم موجود است‪.‬‬
‫‪ )16‬با استناد به همان كتاب بايد منظور نويسنده‪ ،‬معدن كائولن (سنگ چيني) باشد كه به تعداد يك واحد و با‬
‫توليد ‪ 000/30‬تن در سال‪ ،‬در شهرستان قم موجود است‪.‬‬
‫‪ )17‬كاروانسراي سنگي‪ ،‬احتمالً منظور نويسنده كاروانسراي قلعه سنگي است كه در ‪ 35‬كيلومتري جاده قم ‪-‬‬
‫ري واقع شده و از نوع كاروانسراهاي چهار ايراني است‪ .‬مصالح ساختماني آن عمدتاً سنگ و از آثار دوره‬
‫صفوي است‪ .‬اين كاروانسرا كه اكنون به صورت ويرانه در آمده تا قرن گذشته مورد استفاده هاي كاروانيان‬
‫بوده است‪ .‬بناي آن داراي چهار برج نيم دايره اي در اضلع غربي و شرقي است‪« .‬مجموعه راهنماي جامع‬
‫ايرانگردي» استان قم‪ ،‬حسن زنده دل‪ ،‬نشر ايرانگردي‪.‬‬
‫‪ )18‬كوشك بهرام‪ ،‬ده‪ ،‬بخش مركزي شهرستان قم‪ ،‬تا قم ‪ 355‬درجه‪ 57 ،‬كيلومتر‪ ،‬ارتفاع ‪ 1170‬متر‪ .‬معتدل‬
‫مايل به گرم‪ ،‬خشك‪ 8 ،‬كيلومتر شمال غربي كوشك نصرت‪« .‬گيتاشناسي ايران» عباس جعفري‪.‬‬
‫‪ )19‬حوض سلطان (درياچه حوض سلطان‪ ،‬درياچه قم‪ ،‬درياچه ساوه)‪ ،‬به طول ‪ 80‬و عرض ‪ 30‬كيلومتر مي‬
‫باشد و آن در گودال و پست ترين قسمت دشت تهران‪ ،‬قم‪ ،‬ساوه قرار دارد‪ .‬آب آن به علت هواي متغير نجد‬
‫مركزي‪ ،‬اغلب تغيير مي كند و سطح درياچه كم و زياد مي شود و آب درياچه شور و تلخ است و سواحل آن‬
‫غالباً باتلقي و تا مساحت ‪ 20‬كيلومتر از رسوب نمك پوشيده است‪« .‬فرهنگ دهخدا»‪.‬‬
‫اين درياچه در شمال خاوري شهرستان قم و در خاور اتوبان تهران ‪ -‬قم قرار دارد و مساحت آن ‪ 120‬كيلومتر‬
‫مربع است‪ .‬و منظور از كوير حوض سلطان‪ ،‬كوير نمك مي باشد‪« .‬فرهنگ جغرافيايي قم» سازمان‬
‫جغرافيايي نيروهاي مسلح‪.‬‬
‫‪ )20‬سلطان سنجر‪ ،‬ابن ملكشاه سلجوقي از پادشاهان سلجوقي كه لقب السلطان العظم معزالدنيا و الدين سنجر‬
‫بن ملكشاه برهان اميرالمؤمنين داشت‪ .‬و در رجب ‪ 479‬ه ‪.‬ق‪ .‬چشم به جهان گشود و در ربيع سال ‪ 552‬ه ‪.‬ق‪.‬‬
‫چشم از جهان فروبست و در طول حكومتش ‪ 19‬جنگ داشت كه تنها در دو جنگ قطوان و غزال شكست‬
‫خورد‪« .‬گنجينه تاريخ ايران» عبدالعظيم رضايي‪ ،‬انتشارات اطلس‪ ،‬ج ‪ ،11‬ص ‪.221‬‬
‫‪ )21‬به نظر مي رسد منظور نويسنده از بند ساوه‪ ،‬بند نقي‪ ،‬دهي از دهستان مزدقنچاي‪ ،‬بخش نوبران‪،‬‬
‫شهرستان ساوه باشد كه رودخانه مزدقان از جنوب آن مي گذرد و به درياچه ساوه يا حوض سلطان مي ريزد‪.‬‬
‫«فرهنگ جغرافيايي ساوه و قم» سازمان جغرافيايي نيروهاي مسلح‪.‬‬
‫‪ )22‬محمد را نويسنده‪ ،‬به نام امين السلطان افزوده است‪ .‬نام او ابراهيم و لقبش امين السلطان است كه پدر امين‬
‫السلطان دوم علي اصغرخان مي باشد‪ .‬آقا ابراهيم‪ ،‬پسر زال ارمني از اهالي سلماس بوده است‪ .‬و چگونگي‬
‫مسلمان شدن ايشان در اشاره به زندگي علي اصغرخان گذشت‪.‬آقا ابراهيم كفش دوز بود و بعد آبدارچي‬
‫ناصرالدين شاه شد و آرام آرام با آنكه بي سواد بود‪ ،‬ولي چون زرنگ و با هوش و در عين حال طماع و‬
‫حريص بود‪ ،‬خودش را بال كشيد تا جايي كه مناصب متعددي در اختيار او قرار گرفت و هرچند صدر اعظم‬
‫نشد‪ ،‬لكن همه كاره مملكت بود‪« .‬شرح حال رجال ايران» مهدي بامداد‪.‬‬
‫‪ )23‬آثار ما دللت بر [همت و توان ] ما مي كند‪ .‬بعد از ما [جهت شناخت ما] به آثارمان توجه نماييد‪.‬‬
‫‪ )24‬كوشك نصرت‪ :‬ده‪ ،‬بخش مركزي قم‪ .‬ارتفاع ‪ 1030‬متر‪ .‬معتدل‪ ،‬مايل به گرم و خشك‪ ،‬دامنه جنوبي كوه‬
‫كورابلغ‪ 8 ،‬كيلومتر غرب جنوبي علي آباد‪ .‬همان مدرك‪.‬‬
‫‪ )25‬دريايي است چون شمشيرِ برنده جل داده شده‪ ،‬لكن براي بيننده مسرت بخش است‪.‬‬
‫‪ )26‬ذرع‪ :‬گز‪ ،‬ارش‪ ،‬رش‪ ،‬ساق دست‪ .‬چون مطلق گويند‪ ،‬معادل شانزده گز است‪ :‬يعني يك متر و چهار صد‬
‫يك متر‪« .‬فرهنگ دهخدا»‪.‬‬
‫‪ )27‬كلّكوا‪ ،‬از ايلهاي اطراف تهران‪ ،‬ساوه و زرند و قزوين و مركب از ‪ 800‬خانوار چادرنشين هستند و‬
‫ييلقشان كوه هاي شمالي البرز است‪« .‬فرهنگ دهخدا»‪.‬‬
‫‪ )28‬قصيده بُرده‪ ،‬قصيده اي است كه شريف الدين ابوعبدال محمد بن سعيد المصري البوصيري‪ ،‬در ولدت‬
‫حضرت رسول اكرم صلي ال عليه و آله سروده است‪ .‬بوصيري متعلق است به قرن هفتم (‪ 681 - 608‬ه ‪.‬ق‪).‬‬
‫و از شعراي معروف مصري است كه در شعر و كتابت يگانه زمان خود بوده و داراي قصايد متعددي است‪،‬‬
‫من جمله قصيده البرده‪« .‬فرهنگ دهخدا»‪.‬‬
‫‪ )29‬ساوه بد بود كه آب درياچه اش در زمين فرو رفت و به هنگام عطش يا غضب‪ ،‬آبي را كه در آن فرورفته‬
‫است بر مي گرداند‪.‬‬
‫‪ )30‬حاجي سليمان بيدگلي كاشاني‪ ،‬شاعر اواخر قرن دوازدهم و آغاز قرن سيزدهم هجري (متوفاي ‪ 1218‬ه‬
‫‪.‬ق‪ ).‬مولد صباحي بيدگل از اعمال كاشان است‪ .‬وي مداح آغا محمدخان قاجار و استاد و ممدوح ملك الشعراء‬
‫فتحعلي خان صباي كاشاني بود‪ .‬ديوانش مشتمل بر قصايد‪ ،‬تركيب بند‪ ،‬غزليات‪ ،‬مراثي و رباعيات است‪.‬‬
‫صباحي در مرثيه سرايي مهارت داشت و «چهارده بند» او كه به تقليد كليم ساخته‪ ،‬مشهور است‪« .‬فرهنگ‬
‫معين»‪.‬‬
‫‪ )31‬سركاري‪ :‬داروغگي‪ ،‬كارفرمايي‪« .‬فرهنگ دهخدا»‪.‬‬
‫‪ )32‬احمدآباد‪ :‬ده‪ ،‬بخش خلجستان‪ ،‬شهرستان قم‪ ،‬ارتفاع ‪ 1420‬متر‪ ،‬معتدل‪ ،‬خشك‪ .‬كنار رودخانه دستجرد‪،‬‬
‫‪ 12‬كيلومتر خاور شمالي دستجرد‪« .‬گيتاشناسي ايران» عباس جعفري‪.‬‬
‫‪ )33‬آقاباقر سعد السلطنة پسر آقا اسماعيل دايي ميرزا علي اصغر خان امين السلطان اتابك اعظم‪ .‬وي سالهايي‬
‫را برقزوين حكومت رانده است و به منصب اميرتوماني (سرلشكري) از سرلشكرهاي فرماني نيز نايل شده‬
‫است‪ .‬بي سواد و عامي‪ ،‬ولي با هوش و زرنگ و كاري بوده است‪.‬‬
‫وي به خاطر انتسابش به امين السلطانِ پسر و تربيت شدن به دست امين السلطان پدر و نيز زرنگي و كاربري‬
‫خودش‪ ،‬مناصب متعددي كه پر سود و در آمد بودند‪ ،‬يك جا داشت‪ :‬مديريت شهر گيلن‪ ،‬مازندران و بنادر‬
‫درياي خزر‪ ،‬مأمور غلت قزوين‪ ،‬حكومت طارم‪ ،‬رئيس سواره قراسواران راه قزوين‪ ،‬رئيس راه شوسه‬
‫قزوين و‪ . ...‬وي علوه بر قزوين‪ ،‬حكومت بر ساوجبلغ‪ ،‬مكري‪ ،‬گيلن‪ ،‬زنجان را داشت و در همان زمان‬
‫كه حاكم زنجان بوده است‪ ،‬به دست مردم كشته مي شود‪« .‬شرح حال رجال ايران» بامداد‪.‬‬
‫‪ )34‬منظريه‪ :‬ده‪ ،‬بخش جعفرآباد‪ ،‬شهرستان قم‪ ،‬ارتفاع حدود ‪ 950‬متر‪ ،‬گرم‪ ،‬خشك‪ ،‬سه راهي قم به تهران و‬
‫قم به صدرآباد‪ .‬همان مدرك‪.‬‬
‫‪ )35‬پل دلّك‪ :‬باتوجه به كتب تاريخي و جغرافيايي قم‪ ،‬پلي بوده است كه در چهارفرسخي قم‪ ،‬بر روي‬
‫رودخانه ساوه زده بوده اند‪ .‬اطلعات بيشتري پيدا نشد‪.‬‬
‫‪ )36‬عباس ميرزا‪ ،‬پسر دوم محمد مهدي خان اعتضاد الدوله‪ ،‬كه محمد مهدي پسر بزرگ ميرزا محمدخان‬
‫سپهسالر اعظم بود و مادرش فخرالملوك دختر بزرگ ناصرالدين شاه‪ .‬يعني عباس ميرزا نوه دختري‬
‫ناصرالدين شاه مي باشد‪ .‬عباس ميرزا بعد از فوت پدر‪ ،‬به حكومت قم رسيد و ملقب به «نائب الياله» گرديد و‬
‫در اواخر سال ‪ 1309‬ه ‪.‬ق‪ .‬ملقب به لقب پدرش «اعتضاد الدوله» شد‪ .‬برعكس خود سپهسالر‪ ،‬پسران و نوه‬
‫هايش افرادي بي عرضه و بي كفايت بودند و اين حكومتهاي دست چندم نيز به خاطر انتساب به خانواده‬
‫سلطنتي بود‪« .‬شرح حال رجال ايران» بامداد‪.‬‬
‫‪ )37‬ميرزا محمد معروف به مليجك اول كه بعدها «امين خاقان» لقب گرفت‪ ،‬برادر زبيده خانم امينه اقدس از‬
‫زنهاي سوگلي ناصرالدين شاه و پدر غلم علي خان عزيز السلطان (مليجك دوم) است‪« .‬رجال دوره قاجار»‬
‫حسين سعادت نوري‪ ،‬صص ‪.257 - 256‬‬
‫‪ )38‬غلم علي خان معروف به مليجك و ملقب به عزيز السلطان و داراي منصب اميرتوماني كه داماد‬
‫ناصرالدين شاه نيز گرديد‪ .‬شرح حال عزيز السلطان به خواننده مي فهماند كه اوضاع مملكت چگونه سالها بي‬
‫سرو سامان بوده است‪« .‬شرح حال رجال ايران» بامداد‪.‬‬
‫‪ )39‬قراسوران‪ :‬سرهنگ محافظان قافله‪ ،‬آنان كه به سركردگي گروهي از جانب پادشاه در راه ها نشينند تا‬
‫قوافل را از منازل مخوف به سلمت بگذرانند‪ ،‬امنيه‪« .‬فرهنگ معين»‪.‬‬
‫‪ )40‬مزار خاك فرج از زيارتگاه هاي كهن قم‪ ،‬در منطقه كميدان در شمال غربي شهر قم و مركب از سه بقعه‬
‫و بناي نزديك به هم است‪ .‬بقعه شاهزاده احمد (سلطان احمد) از احفاد سجادعليه السلم ‪ -‬كه منظور از امام‬
‫زاده خاك فرج‪ ،‬ايشان است ‪ -‬بقعه كوچكي كه دختر شعيب پيامبر عليه السلم در آن مدفون و به نام بقعه‬
‫صفورا معروف است و بالخره قبّه و بنايي كه ميان آن گودالي است و معتقدند كه حضرت ابراهيم عليه السلم‬
‫براي ساختن خانه كعبه قطعه اي سنگ از آنجا برداشته اند و به «كعبه كوچك» مشهور است‪« .‬تاريخ قم»‪،‬‬
‫محمدتقي بيك ارباب‪ ،‬به كوشش مدرسي طباطبايي‪ ،‬حكمت‪ ،‬صص ‪44 - 45‬؛ «تربت پاكان» مدرسي‬
‫طباطبايي‪ ،‬كتابخانه مجلس شوراي اسلمي‪.‬‬
‫‪ )41‬صناديد‪ :‬قهرمانان‪ ،‬سروران‪ ،‬دلوران‪« .‬فرهنگ معين»‪.‬‬
‫‪ )42‬در نسخه «ابدالتيام» آمده است‪ ،‬ولي احتمالً سهوالقلم است و شايد مقصود نويسنده «ابداليام» بوده باشد‪.‬‬
‫‪ )43‬فُر بر وزن پُر از الفاظ خارجه است كه به معني سايبان و سقف است‪(.‬غ)‬
‫‪ )44‬مكاري‪ :‬آن كس كه خر و اسب و شتر و جز آنها را كرايه دهد‪« .‬فرهنگ معين»‪.‬بنابراين‪ ،‬مسافرت‬
‫مكاري‪ ،‬يعني مسافرت با اسب و شتر و الغ كرايه اي‪.‬‬
‫‪ )45‬آرامگاه محمد شاه در ضلع غربي صحن عتيق حرم حضرت معصومه عليها السلم‪ ،‬در ورودي مسجد‬
‫بالسر واقع شده است‪ .‬تزيينات داخلي اين گنبد مجموعه اي از گچ بري و آيينه كاري است و لوح مرمر مرقد‬
‫از نظر حجاري نفيس مي باشد‪« .‬مجموعه راهنماي جامع ايرانگردي» قم‪.‬‬
‫‪ )46‬حاج فرهادميرزا معتمدالدوله‪ ،‬پسر پانزدهم عباس ميرزا نايب السلطنه‪ ،‬متولد ‪ 1233‬ه ‪.‬ق‪ .‬و متوفي به‬
‫سال ‪ 1305‬ه ‪.‬ق‪ .‬مي باشد‪ .‬وي در طول حكومتراني اش برلرستان‪ ،‬خوزستان‪ ،‬كرمانشاهان‪ ،‬كردستان‪ ،‬همدان‬
‫و فارس حكومت كرده است و به عضويت دارالشوراي كبري در آمده و مدتي را نيز نايب الياله شاه بوده‪ ،‬و‬
‫در سفرهاي محمدشاه‪ ،‬امور مملكت را در دست داشته است‪.‬‬
‫اعتماد السلطنه در مورد وي مي گويد كه اين شاهزاده مرد خوش قلبي نبود و طبق بيان خودش در سالهاي‬
‫حكومتش ‪ 600‬نفر را كشته و در جايي ديده شده كه ‪ 700‬دست بريده است و باهمين ايجاد رعب‪ ،‬توانسته است‬
‫مال فراواني براي خود اندوخته نمايد‪ .‬و بعد مي رود حداقل سيصد واندي هزار تومان در خارج از مملكت‬
‫خود براي احداث صحن كاظمين خرج مي نمايد‪ .‬او بسيار از خود راضي و بي اندازه حيثيت دوست بود و مقام‬
‫شاهزادگي به خصوص عمويي شاه را تالي مقام سلطنت مي دانسته است‪ .‬و البته يكي از چهار شاهزاده فاضل‬
‫است و آثاري دارد‪ ،‬من جمله «قمقام» در شرح حال ائمه‪« .‬شرح حال رجال ايران» بامداد‪.‬‬
‫‪ )47‬جام جم‪ ،‬كتابي است در جغرافيا و تاريخ «فرهنگ معين» تحت نام معتمد الدوله (فرهاد ميرزا)‪.‬‬
‫‪ )48‬قمقام‪ ،‬كتابي است در شرح واقعه كربل كه نام كامل آن «قمقام زخار و صمصمام تبار» مي باشد و كتاب‬
‫توسط سيد محمود محرمي موسوي زرندي تصحيح گرديده است‪« .‬فرهنگ معين»‪.‬‬
‫‪ )49‬حاج ميرزا عباس ياملعباس ايرواني‪ ،‬متخلص به فخري و معروف به حاج ميرزا آقاسي‪ ،‬پسر حاجي‬
‫ميرزا مسلم ايرواني‪ ،‬چهارده سال صدر اعظم محمد شاه قاجار بود‪ ،‬و پيش از آن مربي و مرشد محمد شاه‬
‫بوده و در آذربايجان‪ ،‬معلم فرزندان عباس ميرزا بود‪ .‬وي مردي بي تدبير و خودخواه و درشت خوي بود و در‬
‫دوران صدارتش اموال و املك بسيار اندوخت و به مملكت نيز خسارات فراوان رساند‪ .‬و دستور داده بود به‬
‫جاي صدر اعظم به وي شخص اول بگويند كه ترجمه ‪The primemini ster‬به معناي نخست وزير است‪.‬‬
‫در جلد سوم منظتم ناصري مي خوانيم كه وي در زمان صدارتش‪ 1438 ،‬قريه و بلوك و املك در نقاط ايران‬
‫به تصرف درآورد‪ .‬بيشتر خالصجات مرغوب اطراف تهران از آن وي بود‪ .‬و قلعه عباس آباد‪ ،‬يافت آباد‪،‬‬
‫وامين آباد و‪ ...‬همه از محدثات وي بودند‪ .‬در هرحال‪ ،‬بعد از مرگ محمد شاه چون مورد نفرت مردم و‬
‫بسياري از رجال بود‪ ،‬نتوانست به فعّاليت حكومتي ادامه دهد‪ .‬در فاصله به حكومت رسيدن ناصرالدين شاه به‬
‫حضرت عبدالعظيم پناهنده و سپس به عتبات عاليات رفته و در گذشت‪« .‬نخست وزيران ايران» قدياني؛‬
‫«شرح حال رجال ايران» بامداد‪.‬‬
‫‪ )50‬سورت‪ :‬شدت‪ ،‬حدّت‪ ،‬هيبت‪ ،‬سطوت‪( ،‬پادشاهي)‪« .‬فرهنگ معين»‪.‬‬
‫ل منظور نويسنده همان «كرب» است به معناي غم‪ ،‬اندوه‪ ،‬اضطراب‪.‬‬ ‫‪ )51‬احتما ً‬
‫‪ )52‬قصر محمديه‪ :‬سلطين و شاهزادگاه قاجار معمولً از اقامت در قصرها و عماراتي كه از پدرانشان به جا‬
‫مانده بود‪ ،‬خودداري مي كردند؛ لذا آن عمارات زود از نظر مي افتاد و رو به ويراني مي نهاد‪ .‬در عين حال‪،‬‬
‫براي گردش و عشرت خود قصر تازه اي بنا مي نمودند‪ .‬محمدشاه در مغرب تجريش كنار جاده اوين‪ ،‬به‬
‫فاصله دويست قدم در شمال غربي باغ فردوس‪ ،‬قصر محمديه را ساخت و چند روزي از ورودش به آن قصر‬
‫نگذشته بود كه در آن درگذشت‪ .‬ناصرالدين شاه از آن بيزار بود و آن را فروخت و بعد از چند بار دست به‬
‫دست شدن كه هركس آن را مي خريد‪ ،‬به بليي گرفتار مي شد‪ ،‬محمود عل مير احتشام السلطنه آن را خريد و‬
‫به «محموديه» تغيير نامش داد و بعدها محمودخان پسر اميراحتشام آن را به فتحعلي خان صاحب ديوان مي‬
‫فروشد‪« .‬جغرافياي تاريخي تهران» محسن معتمدي‪.‬‬
‫‪ )53‬قصر عباسيه‪ :‬عمارت عباسيه واقع در عباس آباد طهران‪ ،‬بين باغ فردوس و تجريش و اوين‪« .‬زندگاني‬
‫حاج ميرزا آقاسي»‪ ،‬حسين سعادت نوري‪.‬‬
‫باغ عباس آباد در سه چهاركيلومتري بيرون دروازه دولت‪ ،‬آباد كرده ميرزا آقاسي كه اكثر اوقات به اين باغ‬
‫مي رفته‪« .‬جغرافياي تاريخي تهران» محسن معتمدي‪.‬‬
‫‪ -‬حاج ميرزا آقاسي به هنگام بناي «قصر محمديه» در همان نزديكي كاخي نيز جهت خويش ساخت‪ .‬در‬
‫«ناسخ التواريخ» درباره دو قصر محمديه و عباسيه چنين آمده است‪ :‬به صوابديد حاجي ميرزا آقاسي فرمان‬
‫رفت كه بر فراز قريه تجريش‪ ،‬بنيان قلعه استوار كنند كه هر سال پادشاه از بهر ييلق بدانجا سفر كند و اقامت‬
‫جويد‪ .‬لجرم بنّايان از سنگ و ساروج ديواري عظيم و عريض بنيان كردند‪ ...‬با اينكه يك نيمه كار قلعه هنوز‬
‫راست نبود‪ ،‬معادل صد هزار تومان زر مسكوك به كار رفت!‪ ...‬و نيز به يك پرتاب دورتر از اين قلعه‪ ،‬حاجي‬
‫ميرزا آقاسي از بهر سكون خويش‪ ،‬قلعه ديگر بنيان كرد و قلعه نخستين را به نام شاهنشاه «قصر محمديه» نام‬
‫نهادند و آنِ حاجي ميرزا آقاسي را به نام او «عباسيه» خواند‪« .‬قصران (كوهسران)» حسين كريمان‪.‬‬
‫‪ )54‬محمودآباد‪ ،‬در شمال غربي تهران واقع است و از شمال به باغ فيض‪ ،‬از مشرق به مسيل رودخانه‬
‫فرحزاد و از جنوب به صادقيه (آرياشهر) مي پيوسته است‪ .‬و در زمان ناصرالدين شاه باغ سفارت آلمان در‬
‫اين محل بوده است‪« .‬جغرافياي تاريخي تهران» محسن معتمدي‪ .‬به نظر مي رسد افضل الملك‪« ،‬محموديه»‬
‫را به اشتباه «محمودآباد» درج كرده است‪.‬‬
‫‪ )55‬فتحعلي خان صاحب ديوان؛ فتح علي خان ملقب به صاحب ديوان و اميرنظام پسر دوم حاجي ميرزا علي‬
‫اكبر قوام الملك و داماد فتحعلي شاه و نوه حاجي ابراهيم خان اعتماد الدوله شيرازي‪ ،‬وزير آقا محمدخان و‬
‫صدراعظم فتحعلي شاه قاجار بوده است و برفارس‪ ،‬خوزستان‪ ،‬اصفهان حكومت كرده است و در ضمن‪،‬‬
‫مستوفي و حسابدار چند شهر چون همدان و قزوين و‪ ...‬بوده و وزير نظام آذربايجان نيز گرديده است‪ .‬او نيز‬
‫چون بسياري ديگر از حكمرانان‪ ،‬از غارت و چپاول مردم ايران و مال اندوزي بي بهره نبود‪« .‬شرح حال‬
‫رجال ايران» مهدي بامداد‪.‬‬
‫‪ )56‬قريه اوين‪ :‬اين قريه در چهار كيلومتري غربي امام زاده صالح است‪ .‬موقعيت قريه در دامنه و سر رسيد‬
‫و آبش از رودخانه دركه و از دو چشمه است‪ .‬شش دانگ قريه وقف بر آستانه حضرت رضاعليه السلم است‪.‬‬
‫«فرهنگ جغرافيايي ايران» حسينعلي رزم آراء‪.‬‬
‫‪ )57‬حاجي ميرزا محمود خان احتشام السلطنه قاجار دولو علمير‪ ،‬پسر محمد رحيم خان علء الدوله‬
‫اميرنظام‪ ،‬ابتدا در كشيكخانه سمت يوزباشي داشت‪ ،‬و بعد به سمت رياست غلمان شاهي دست يافت و در سال‬
‫‪ 1306‬ه ‪.‬ق‪ .‬حكومت زنجان و سركردگي سواران دويرن و سوار افشار و خمسه به منصب قبلي وي اضافه‬
‫گرديد‪ .‬سپس به سركنسولي عراق رسيد و بعد والي كردستان گرديد و سپس وزير مختار ايران در آلمان شد و‬
‫بعد نماينده مجلس شوراي ملي و رئيس آن گرديد و در دوره سوم مجلس نيز نماينده تهران بود‪ .‬در جنگ‬
‫جهاني اول سفير كبير ايران در اسلمبول بود و چند ماهي نيز وزير كشور حسن مستوفي الممالك‪ .‬مي گويند‪:‬‬
‫وي بسيار تند خو بوده است‪« .‬شرح حال رجال ايران» مهدي بامداد‪.‬‬
‫‪ )58‬قوللر‪ :‬غلمان سلطنتي؛ قوللر آقاسي‪ :‬مهتر و رئيس غلمان‪« .‬فرهنگ معين»‪.‬‬
‫‪ )59‬محمد رحيم خان علءالدوله امير نظام از بزرگان قاجار دولو بود و رئيس ميرغضب ها (نسقچي باشي)‬
‫برخوي‪ ،‬نهاوند‪ ،‬زنجان‪ ،‬همدان حكومت رانده و پيشكار آذربايجان شده و در ضمن‪ ،‬مناصبي چون وزارت‬
‫دربار‪ ،‬نمايندگي دارالشوراي كبري‪ ،‬وزارت جنگ و‪ ...‬را نيز به دست آورده است كه اكثر اين مشاغل را هم‬
‫زمان دارا بوده است‪ .‬و وي نيز چنانچه لزمه كارش بوده (ميرغضب) خشن و تند خو بوده است‪ .‬و به دستور‬
‫او مثنوي با كشف البياتي كه بصيرالملك به آن زد‪ ،‬چاپ گرديد‪« .‬شرح حال رجال ايران» مهدي بامداد‪.‬‬
‫‪ )60‬سام ميرزا شمس الشعرا‪ ،‬پسر شانزدهم محمد قلي ميرزا ملك آرا مي باشد و كارش سرودن قصايد بود در‬
‫مدح شاه‪ .‬جالب آنكه بعد از مرگ وي‪ ،‬مواجبش را به برادرش عبدالحسين دادند و همچنين لقب شمس‬
‫الشعرايي را با آنكه شاعر نبود‪ .‬و قرار شد وي نيز همچون برادر‪ ،‬در مجلس شاهانه شعر بخواند با اين تفاوت‬
‫كه ديگران بسرايند و وي بخواند! همان مدرك‪.‬‬
‫‪ )61‬محمدقلي ميرزا‪ ،‬ملقب به ملك آرا‪ ،‬پسر سوم فتحعلي شاه‪ ،‬حاكم مازندران و گرگان (استرآباد) بود كه با‬
‫مرگ فتح علي شاه از حكومت بركنار و به همدان‪ ،‬به علت عدم اعتنا به محمد شاه‪ ،‬تبعيد شد و در همان جا‬
‫درگذشت‪ .‬وي شعر هم مي سروده و تخلصش خسروي بوده است‪ .‬همان مدرك‪.‬‬
‫‪ .)62‬اسم مهد عليا‪ ،‬جهان خانم بوده است‪ .‬يكي از شعرا اين شعر را در وصف حضرت عليّه‪ ،‬عزّت الدوله كه‬
‫از خوب رويان است و دختر مهد علياست‪ ،‬سروده است و اشاره به جهان خانم مهد عليا كرده است‪.‬‬
‫به رنگ و بوي جهاني و بلكه بهتر از آني‬
‫به حكم آنكه جهان پيرگشته و تو جواني‬
‫گمان مي كنم كه شاعر اين شعر هم‪ ،‬سام ميرزاي شمس الشعرا است كه محرم آن خانواده بوده است‪( .‬غ)‬
‫‪ -‬ملك جهان خانم‪ ،‬ملقب به مهد عليا‪ ،‬نوه دختري فتحعلي شاه و زن محمد شاه و مادر ناصرالدين شاه‪ ،‬كه يكي‬
‫از ايادي بسيار مؤثر در عزل‪ ،‬تبعيد وقتل ميرزا تقي فراهاني (اميركبير) بود‪ .‬وي چه در زمان پيري محمد‬
‫شاه و بيماري او و چه در فاصله اي كه پسرش از تبريز به تهران بيايد ‪ -‬براي تحويل حكومت كه حدود صد‬
‫روز طول كشيد ‪ -‬امور كشور را اداره مي كرد و به دوستان و رفقاي خود‪ ،‬مواجب و تيول و سيورغال و‬
‫وظيفه مي داد كه اميركبير مانع دخالتهاي حكومتي او شد‪ .‬مهد عليا در ابتدا سعي كرد خود را معشوقه‬
‫اميركبير كند و چون موفق نشد‪ ،‬دختر ‪ 16‬ساله اش را به او داد تا به اين ترتيب او را نرم كند و اين راه هم‬
‫جواب نداد‪ .‬در نهايت‪ ،‬زمينه قتل اميركبير را فراهم نمود‪.‬‬
‫مهد عليا نيز چون بسياري از زنان و خواهران و مادران شاهان‪ ،‬رفيق باز بود و داراي چهار دلداده بود‪ :‬علي‬
‫قلي ميرزا اعتضاد السلطنه‪ ،‬ميرزا آقا خان نوري‪ ،‬علي خان حاجب الدوله و فريدون ميرزا فرمانفرما (برادر‬
‫شوهرش)‪.‬‬
‫‪ -‬مقبره مهد عليا در جهت غربي و عقب گنبد محمد شاه (صحن عتيق حرم حضرت معصومه عليها السلم)‬
‫قرار گرفته است و به شكل مربع مستطيل‪ ،‬با گچ بريهاي برجسته و زيبا‪ ،‬آراسته شده است‪« .‬مجموعه‬
‫راهنماي جامع ايرانگردي» استان قم؛ «شرح حال رجال ايران» مهدي بامداد‪.‬‬
‫‪ )63‬وشنوه‪ :‬دهستان‪ ،‬قهستان‪ ،‬بخش كهك‪ ،‬شهرستان قم‪ 24 ،‬كيلومتري جنوب خاور كهك‪ ،‬كوهستاني‪،‬‬
‫سردسير‪« .‬فرهنگ معين»‪.‬‬
‫‪ )64‬تيول‪ :‬واگذاري در آمد و هزينه ي ناحيه اي معين از طرف پادشاه و دولت به اشخاص‪ ،‬اقطاع‪« .‬فرهنگ‬
‫معين»‪.‬‬
‫‪ )65‬مقبره فتحعلي شاه در قسمت شمالي صحن عتيق قرار دارد و از آثار بيگم صفوي است‪ ،‬و اين مقبره در‬
‫زمان حيات فتحعلي شاه‪ ،‬به دستور خود وي (‪1245‬ه ‪.‬ق‪ ).‬تعمير و تزيين شد‪ .‬قاعده گنبد مقبره‪ ،‬هشت ضلعي‬
‫نامنظم است و در سال ‪1280‬ه ‪.‬ق‪ ،.‬در دوره ناصرالدين شاه تزيينات آيينه كاري آن به گچ بري تبديل شده‬
‫است‪ .‬ازاره آن از سنگ مرمر است و لوحه مرمر با زمينه طل كوب كه تاريخچه زندگي فتحعلي شاه بر آن‬
‫نوشته شده‪ ،‬بر روي سپر صفّه نصب گرديده است‪« .‬مجموعه راهنماي جامع ايرانگردي» استان قم‪.‬‬
‫‪ -‬بهتر از سنگ مقبره خاقان مغفور‪ ،‬سنگ مقبره شاه شهيد آقا محمدخان قاجار است كه در نجف اشرف واقع‬
‫شده‪ .‬آن سنگ ديگر نظير پيدا نخواهد كرد‪ .‬دو ذرع و چارك طول آن است و تمثال آقا محمدخان را در روي‬
‫آن نقاري كرده اند‪ .‬طوري خطاطي و نقاري كرده اند كه استادان به عجز معترف اند‪ .‬آن سنگ بهترين‬
‫جواهرات است و بعد از آن‪ ،‬ديگر از براي اين سنگ هم نظير نخواهد بود‪(.‬غ)‬
‫‪ )66‬محمد هادي ميرزا‪ ،‬پسر پنجاه و دوم فتحعلي شاه و برادر اعياني محمد مهدي ميرزا‪،‬پسر سي ام و محمد‬
‫امين ميرزا پسر چهل و پنجم فتحعلي شاه‪ ،‬مادرش باجي از اهالي شيراز و زن چهل و چهارم فتحعلي شاه كه‬
‫از علم موسيقي اطلع كامل داشته است‪ .‬محمد هادي ميرزا شاهزاده اي وارسته و گوشه گير بود‪ .‬مجرد مي‬
‫زيست و هيچ گاه داخل مشاغل دولتي نشد و مجاورت قبر پدر داشت و از زائرين پذيرايي و از مستمندان‬
‫دستگيري مي نمود‪«.‬شرح حال رجال ايران» مهدي بامداد‪.‬‬
‫‪ )67‬بيدهند‪ :‬ده‪ ،‬بخش نوفل لوشاتو‪ ،‬شهرستان قم‪ ،‬قم ‪ 188‬درجه‪ 5/36 ،‬كيلومتر‪ .‬ارتفاع ‪ 1900‬متر‪ ،‬معتدل‬
‫مايل به سرد‪ ،‬خشك‪ .‬كنار رودخانه دره باغ‪ 5/8 ،‬كيلومتر جنوب غربي كهك‪ .‬سر راه كهك به دليجان‪.‬‬
‫«گيتاشناسي ايران» عباس جعفري‪ ،‬ج ‪.3‬‬
‫‪ -‬قريه بيدهند از قراي قهستان است‪ .‬هوايش ييلقي و باغات سيب و زردآلو و امرود در آن بسيار است‪.‬‬
‫«تاريخ قم» محمد تقي بيك ارباب‪.‬‬
‫‪ -‬بيدهند همان «ويدهند» از قراي جبل قم است‪ .‬دهي ديگر در پيرامون قم بوده است به نام «هندوجان» كه‬
‫كنون هنديجان گفته مي شود و جزو شهر شمرده مي شود و آن جزو اين «ويدهند» است‪« .‬قم نامه»‪ ،‬مدرسي‬
‫طباطبايي‪.‬‬
‫‪ )68‬شهاب اصفهاني‪ :‬ميرزا نصرال اصفهاني متخلص به «شهاب»‪ ،‬از شعراي دوره قاجاريه و از زنده‬
‫كنندگان سبك خراساني كه توسط ميرزا آقاسي ايرواني‪ ،‬صدر اعظم‪ ،‬ملقب به «تاج الشعراء» گرديد‪« .‬فرهنگ‬
‫دهخدا»‪.‬‬
‫‪ )69‬ذوالفقار خان‪ ،‬پسر مرحوم ميرزا آقاخان صدر اعظم نوري بوده است كه دوازده سال در اين شهر‬
‫حكومت داشته است و شاهزاده كيكاوس ميرزا هم از پسران خاقان مغفور بوده است‪( .‬غ)‬
‫‪ )70‬همان‪.‬‬
‫‪ )71‬جلوخان‪ :‬پيشگاه خانه‪ ،‬ميداني كه در مقابل عمارت و منزل واقع باشد‪« .‬فرهنگ معين»‪.‬‬
‫‪ )72‬ولي ابتدا باني اين صحن مرحوم آقا ابراهيم امين السلطان ‪ -‬طاب ثراه ‪ -‬بود‪ .‬قبرستان را صاف كرده وپي‬
‫برداشته‪ ،‬شروع در بناي آن نمودند‪ ،‬لكن زندگاني آن مرحوم به نهايت نرسيد كه اين بنا را به اتمام رساند و اين‬
‫عمل خير به دست قدرت و همت فرزند ايشان حضرت مستطاب اجلّ آقاي امين السلطان وزير اعظم به پايان‬
‫رسيد‪( .‬غ)‬
‫‪ )73‬مقرنس‪ :‬كنگره دار‪ ،‬قرنيزدار‪« .‬فرهنگ معين»‪.‬‬
‫‪ )74‬بين اين كلمات با آنچه چند صفحه پيش ذكر كرده بود ‪ -‬ص ‪ 73‬ذيل «شهر قم» ‪ -‬تناقض به نظر مي رسد‪.‬‬
‫‪ )75‬معروف به ارباب جان بابا است‪( .‬غ)‬
‫‪ )76‬فابريكات‪ :‬جمع فابريك به معناي كارخانه‪« .‬فرهنگ معين»‪.‬‬
‫‪ )77‬تلل‪ :‬تل‪ ،‬پشته ها‪« .‬فرهنگ معين»‪.‬‬

‫‪http://books.masoumeh.com/html/9/15/3.php‬‬

Você também pode gostar