Você está na página 1de 11

‫‪ -422‬صدقة – وسيله نجات از مشكلت !

‫آنچه در روزگار خويش از گسترش فقر و گراني و زحمت و خستگي ودشواري در جستجوي لقمه‬
‫اي روزي مي بينيم و اين کاري بسيار وال و برتر است‪.‬‬

‫در ميان ما افرادي بي سرپرست هستند که ديگر چيزي براي برپا ماندن نيافته و جز خداي‬
‫بلندمرتبه کسي از حالشان با خبر نيست‪.‬‬

‫آنان برادران ما هستند و ما در برابرشان مسئول هستيم و هرکه خواهد مطمئن گردد مي تواند به‬
‫جمعيت هاي خيريه سري زده و ببيند پرونده هاي موجود را که از سنگيني در انتظار گوشه ي‬
‫چشمي مانده اند‪.‬‬

‫زمانه ي ما زمانه اي مادي و پر از اجحاف و ستمگري و لبريز از بلياست که همسايه ي ثروتمند‬


‫خبر از همسايه ي تنگدست و نيازمند خويش ندارد و حتي از خويشاوند تنگدست و محتاج خويش‬
‫بي خبر است چه برسد به بيگانه ي مستمند‪.‬‬

‫اينجا يکايک آنچه نيکيهاي در پي گشودن گره هاي مسلمانان و پاداشهاي بزرگ در پي دادن صدقه‬
‫هست را يادآور مي شويم‪.‬‬

‫و در آغاز سخن داستاني به نام لقمه ) به خاطر نامي که از لقمه در آن برده شده است( را مي آورم‬
‫که‪:‬‬

‫زني پسري داشت‪ ،‬مدتي بسيار طولني پسر از او دورماند‪ ،‬تا آنکه از بازگشت او نااميد گشت‪،‬‬
‫روزي نشست تا چيزي بخورد‪ ،‬لقمه اي را برگرفت و وقتي خواست آن را سوي دهانش ببرد‪،‬‬
‫گدايي بر در ايستاد و درخواست غذا نمود‪ .‬زن لقمه را نخورد و آن را با قرصي نان برداشته و به‬
‫گدا بخشيد‪ .‬و آن روز و شب گرسنه ماند‪.‬‬

‫پس از مدت ها فراخي روي آورده و پسرش بازگشت و از سختي هايي که بر او گذشته بود برايش‬
‫تعريف کرد‪ :‬عجيب ترين ماجرا وقتي بود که چند روز بود راهي را در بيابان مي پيمودم‪ .‬ناگهان‬
‫شيري خويش را بر من که سوار بر الغي بودم افکند‪ .‬الغ گريخت و در جامه اي که زير آن‬
‫لباس و ردايم را پوشيده بودم گرفتار چنگال شير شدم‪ .‬چنگ او چندان به بدنم نمي رسيد ولي چنان‬
‫وحشت کرده و ترسيده بودم که از خودبيخود شده بودم‪ .‬شير مرا با خود به غاري برد و مرا بر‬
‫زمين گذاشت تا بخورد‪ .‬آنگاه مردي بزرگ و سفيد روي و سفيدپوش را ديدم که دررسيد و بدون‬
‫سلح شير را برداشته و به زمين افکند و گفت‪" :‬برخيز اي سگ‪ ،‬لقمه در برابر لقمه"‪ .‬شير‬
‫برخاست تيز فرار کرد‪ .‬آنوقت به خود آمدم و بدنبال آن مرد گشتم ولي او را نيافتم‪ .‬مدتي نشستم تا‬
‫حالم بهتر شد‪ .‬خودم را وارسي نمودم و چيزيم نشده بود‪ .‬راه افتادم تا به قافله اي که در آن بودم‬
‫رسيدم‪ .‬از ديدن من شگفت زده شدند و من داستانم را برايشان تعريف نمودم‪ .‬ولي از اين سخن آن‬
‫مرد سر در نياوردم که مي گفت‪":‬لقمه در مقابل لقمه‪ ".‬زن فکر کرد و فهميد که آن همان وقتي بود‬
‫که او لقمه را از دهان گرفته و بخشيده بود‪.‬‬
‫بخشش)صدقه( خشم پروردگار را فرومي نشاند و به اذن خداوند انسان را از مهلکه ها رهانيده و‬
‫بليا را بازداشته و عمر را فزوني مي دهد و چه بسا صدقه به اذن خداوند دشواري هاي بزرگي‬
‫را بازدارد‪ ،‬بنابراين صدقه را دست کم نگيريم حتي اگر کم باشد‪ .‬هرطور شده از آتش بپرهيزيد‬
‫حتي اگر شده با تکه خرمايي باشد‪ .‬آنگونه که اين مادر مدتي بسيار را دور از فرزندش سپري‬
‫نمود تا آنکه از بازگشت وي مايوس گشت و بخششي که در عين نياز انجام داد سبب نجات‬
‫فرزندش از مرگ حتمي و بازگشت سالم و بي عيب او گشت‪ .‬آري ببخشيد چراکه آنچه نزد‬
‫خداست بهتر و ماندگارتر است‪.‬‬

‫بخشش مزد و نيکي هاي بزرگي به همراه دارد که چندي را در زير بيان مي کنم‪:‬‬

‫عِليٌم )سورة آل‬


‫ل ِبِه َ‬
‫ن ا َّ‬
‫يٍء َفِإ ّ‬
‫ش ْ‬
‫ن َ‬
‫ن َوَما ُتْنِفُقوا ِم ْ‬
‫حّبو َ‬
‫حّتى ُتْنِفُقوا ِمّما ُت ِ‬
‫ن َتَناُلوا اْلِبّر َ‬
‫قال ال تعالى‪َ :‬ل ْ‬
‫عمران‪(92 :‬‬

‫خداوند متعال مي فرمايد‪) :‬هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و‬
‫از هر چه انفاق كنيد قطعا خدا بدان داناست‪ (.‬سوره آل عمران‪92:‬‬

‫ت )سورة البقرة‪(276 :‬‬


‫صَدَقا ِ‬
‫ل الّرَبا َوُيْرِبي ال ّ‬
‫ق ا ُّ‬
‫حُ‬
‫قال ال تعالى‪َ :‬يْم َ‬

‫و مي فرمايد‪) :‬خدا از )بركت( ربا مىكاهد‪ ،‬و بر صدقات مىافزايد‪ (.‬بقره‪276:‬‬

‫طّهُرُهْم َوُتَزّكيِهْم ِبَها )سورة التوبة‪(103 :‬‬


‫صَدَقًة ُت َ‬
‫ن َأْمَواِلِهْم َ‬
‫خْذ ِم ْ‬
‫قال ال تعالى ‪ُ :‬‬

‫و مي فرمايد‪) :‬از اموال آنان صدقهاى بگير تا به وسيله آن پاك و پاكيزهشان سازى‪ (.‬سوره توبه‪:‬‬
‫‪103‬‬

‫قال رسول ال صلى ال عليه وسلم‪ :‬قال ال عز وجل‪ :‬أنفق أنفق عليك« رواه أحمد والبخاري‬
‫ومسلم[‪.‬‬
‫رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرموده اند‪) :‬خداي بلندمرتبه فرموده است‪ :‬ببخش تا بر تو بخشيده‬
‫شود‪) (.‬احمد و بخاري و مسلم روايت نموده اند(‬

‫عْنُكْم‬
‫خْيٌر َلُكْم َوُيَكّفُر َ‬
‫خُفوَها َوُتْؤُتوَها اْلُفَقَراَء َفُهَو َ‬
‫ن ُت ْ‬
‫ي َوِإ ْ‬
‫ت َفِنِعّما ِه َ‬
‫صَدَقا ِ‬
‫ن ُتْبُدوا ال ّ‬ ‫قال ال تعالى‪ِ :‬إ ْ‬
‫خِبيٌر )سورة البقرة‪(271 :‬‬ ‫ن َ‬ ‫ل ِبَما َتْعَمُلو َ‬
‫سّيَئاِتُكْم َوا ُّ‬
‫ن َ‬
‫ِم ْ‬

‫خداوند متعال مي فرمايد‪) :‬اگر صدقهها را آشكار كنيد‪ ،‬اين‪ ،‬كار خوبى است‪ ،‬و اگر آن را پنهان‬
‫داريد و به مستمندان بدهيد‪ ،‬اين براى شما بهتر است؛ و بخشى از گناهانتان را مىزدايد‪ ،‬و خداوند‬
‫به آنچه انجام مىدهيد آگاه است‪.‬‬

‫قال رسول ال صلى ال عليه وسلم‪ :‬صنائع المعروف تقي مصارع السوء وصدقة السر تطفئ‬
‫غضب الرب وصلة الرحم تزيد في العمر)رواه ترمذي(‬

‫رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرموده اند‪ ) :‬کارهاي نيک گرفتاري هاي بد را بازداشته و بخشش‬
‫پنهان خشم پروردگار را فرونشانده و پيوند خويشان عمر را مي افزايد‪) (.‬روايت ترمذي(‬

‫خِلُفُه‬
‫يٍء َفُهوَ ُي ْ‬
‫ش ْ‬
‫ن َ‬
‫عَباِدِه َوَيْقِدُر َلُه َوَما َأْنَفْقُتْم ِم ْ‬
‫ن ِ‬
‫شاءُ ِم ْ‬
‫ن َي َ‬
‫ق ِلَم ْ‬
‫ط الّرْز َ‬
‫سُ‬
‫ن َرّبي َيْب ُ‬
‫ل ِإ ّ‬
‫قال ال تعالى‪ُ :‬ق ْ‬
‫ن )سورة سبأ‪(39 :‬‬ ‫خْيُر الّراِزِقي َ‬
‫َوهَُو َ‬

‫خداوند متعال مي فرمايد‪) :‬بگو در حقيقت پروردگار من روزى را براى هر كس از بندگانش كه‬
‫بخواهد گشاده يا براى او تنگ مىگرداند و هر چه را انفاق كرديد عوضش را او مىدهد و او‬
‫بهترين روزى دهندگان است( سبأ‪39:‬‬

‫قال صلى ال عليه وسلم‪ :‬ما منكم من أحٍد إل سيكلمه ال‪ ،‬ليس بينه وبينه ترجمان‪ ،‬فينظر أيمن منه‬
‫فل يرى إل ما قدم‪ ،‬فينظر أشأم منه فل يرى إل ما قدم‪ ،‬فينظر بين يديه فل يرى إل النار تلقاء‬
‫وجهه‪ ،‬فاتقوا النار ولو بشق تمرة )رواه مسلم(‬

‫رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرموده اند‪) :‬کسي از شما نيست مگر آنکه خداوند با وي سخن مي‬
‫گويد‪ ،‬بين آندو واسطه اي نيست‪ ،‬مي نگرد تا سعادتمندترين را بيابد و چيزي جز آنچه پيش‬
‫فرستاده است نمي يابد‪ ،‬مي نگرد تا تباه ترين را بداند و جز انچه پيش فرستاده را نمي بيند‪ ،‬آنگاه‬
‫مقابل خويش را مي نگرد و جز آتش روبرويش نمي بيند‪ ،‬پس بپرهيزيد از آتش حتي اگر با تکه‬
‫خرمايي باشد‪> (.‬روايت مسلم<‬

‫قال رسول ال صلى ال عليه وسلم‪ :‬إن صدقة السر تطفىء غضب الرب تبارك وتعالى )رواه‬
‫الترمذى(‬

‫رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرموده اند‪) :‬بخشش پنهان خشم پروردگار را فرومي نشاند‪( .‬‬
‫>روايت منذري<‬

‫قال رسول ال صلى ال عليه وسلم‪» :‬والصدقة تطفىء الخطيئة كما تطفىء الماء النار )رواه‬
‫الترمذي(‬

‫رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرموده اند‪) :‬و بخشش بزه را فرومي نشاند هماگونه که آب آتش‬
‫را‪> (.‬روايت ترمذي<‬

‫عن عقبة بن عامر رضي ال عنه قال‪ :‬سمعت رسول ال صلى ال عليه وسلم يقول‪ :‬كل امرىء في‬
‫ظل صدقته‪ ،‬حتى يقضى بين الناس )رواه الترمذى ( قال يزيد "فكان أبو مرثد ل يخطئه يوم إل‬
‫تصدق فيه بشيء ولو كعكة أو بصلة"‪ ،‬قد ذكر النبي صلى ال عليه وسلم أن من السبعة الذين يظلهم‬
‫ال في ظله يوم ل ظل إل ظله‪» :‬رجل تصدق بصدقة فأخفاها‪ ،‬حتى ل تعلم شماله ما تنفق يمينه‬
‫)رواه البخاري(‬
‫عقبه فرزند عامر رضي ال عنه مي گويد از رسول خدا صلى ال عليه وسلم شنيدم که مي فرمود‪:‬‬
‫}تا زماني که قضاوت ميان بندگان انجام گيرد‪ ،‬هرکس در سايه ي بخشش خويش قرار‬
‫خواهدداشت‪ {.‬روايت ترمذي‪} .‬و يزيد بيان مي دارد که ‪ :‬ابومرثد هر روز که مرتکب اشتباهي‬
‫مي شد‪ ،‬صدقه اي مي داد حتي اگر قطعه اي کاک)نوعي نان از آرد و شير و شکر( يا پيازچه اي‬
‫مي بود‪ .‬پيامبر بزرگوار صلى ال عليه وسلم اشاره داشته اند که‪ :‬يکي از هفت گروهي که خداوند‬
‫در روزي که سايه اي جز سايه ي او سايه اي نيست سايه خويش ميدارد مردي است که صدقه اي‬
‫مي بخشد و آن را پنهان مي دارد چنانکه حتي دست چپ او از آنچه دست راستش مي بخشد آگاه‬
‫نمي شود‪ {.‬روايت بخاري‪.‬‬

‫قال رسول ال صلى ال عليه وسلم‪ :‬ما من يوم يصبح العباد فيه إل ملكان ينزلن فيقول أحدهما‪:‬‬
‫اللهم أعط منفًقا خلفًا‪ ،‬ويقول الخر‪ :‬اللهم أعط ممسًكا تلًفا )رواه البخاري(‬

‫رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرموده اند‪ }:‬هر روز صبحي که بندگان آغاز مي کنند دو فرشته‬
‫فرودآمده و يکي مي گويد‪ :‬خدايا به بخشنده عوض آن را عطا فرما‪ ،‬و ديگري مي گويد‪ :‬خدايا‬
‫بخيل را تباهي ببخشاي‪ {.‬روايت بخاري‪.‬‬

‫قال النبي صلى ال عليه وسلم‪» :‬ما نقصت صدقة من مال )رواه مسلم(‬

‫رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرموده اند‪} :‬صدقه از دارايي نمي کاهد‪ {.‬روايت مسلم‪.‬‬

‫سُكْم )سورة البقرة ‪(272‬‬


‫خْيٍر َفلنُف ِ‬
‫ن َ‬
‫قال ال تعالى ‪َ :‬وَما ُتنِفُقوْا ِم ْ‬

‫خداوند متعال مي فرمايد‪} :‬و هر مالى كه انفاق كنيد‪ ،‬به سود خود شماست‪ {.‬بقره‪272:‬‬

‫سأل النبي صلى ال عليه وسلم عائشة رضي ال عنها عن الشاة التي ذبحوها ما بقى منها‪ :‬قالت‪" :‬ما‬
‫ل كتفها"‪ .‬قال‪» :‬بقي كلها غير كتفها )رواه الترمذي(‪ ،‬في إشارة أن ما عند ال هو الباق‪.‬‬
‫بقى منها إ ّ‬

‫}پيامبر صلى ال عليه وسلم از گوسفندي که ذبح کرده بودند از عايشه رضي ال عنها سؤال‬
‫فرمودند‪ .‬پاسخ داد که از آن بجز شانه اش چيزي نمانده‪ .‬فرمود‪ :‬تمام آن بجز شانه اش باقي مانده‬
‫است‪{.‬روايت ترمذي‪ .‬در اشاره به آيه ي} آنچه نزد خداست همان ماندگار است‪{.‬‬

‫جٌر‬
‫ف َلُهْم َوَلُهْم َأ ْ‬
‫ع ُ‬
‫ضا َ‬
‫سنًا ُي َ‬
‫حَ‬
‫ل َقْرضًا َ‬
‫ضوا ا َّ‬
‫ت َوَأْقَر ُ‬
‫صّدَقا ِ‬
‫ن َواْلُم ّ‬
‫صّدِقي َ‬
‫ن اْلُم ّ‬
‫قال الرحمن عز وجل‪ِ :‬إ ّ‬
‫َكِريٌم )سورة الحديد‪(18 :‬‬

‫خداوند رحمن مي فرمايد‪ } :‬در حقيقت مردان و زنان صدقهدهنده و ]آنان كه[ به خدا وامى نيكو‬
‫دادهاند ايشان را ]پاداش[ دو چندان گردد و اجرى نيكو خواهند داشت { حديد‪18:‬‬

‫ل َيْقِب ُ‬
‫ض‬ ‫ضَعافًا َكِثيَرًة َوا ّ‬
‫عَفُه َلُه َأ ْ‬
‫ضا ِ‬
‫سنًا َفُي َ‬
‫حَ‬
‫ل َقْرضًا َ‬
‫ضا ّ‬
‫قال الملك سبحانه ‪ّ :‬من َذا اّلِذي ُيْقِر ُ‬
‫ن )سورة البقرة‪(245 :‬‬ ‫جُعو َ‬
‫ط َوِإَلْيِه ُتْر َ‬
‫سُ‬
‫َوَيْب ُ‬
‫و باز خداوند سبحانه و تعالي مي فرمايد‪ } :‬كيست آن كس كه به ]بندگان[ خدا وام نيكويى دهد تا‬
‫]خدا[ آن را براى او چند برابر بيفزايد و خداست كه ]در معيشت بندگان[ تنگى و گشايش پديد‬
‫مىآورد و به سوى او بازگردانده مىشويد { بقره‪245:‬‬

‫قال رسول ال صلى ال عليه وسلم‪ :‬من أنفق زوجين في سبيل ال‪ ،‬نودي في الجنة يا عبد ال‪ ،‬هذا‬
‫خير‪ :‬فمن كان من أهل الصلة ُدعي من باب الصلة‪ ،‬ومن كان من أهل الجهاد ُدعي من باب‬
‫الجهاد‪ ،‬ومن كان من أهل الصدقة ُدعي من باب الصدقة‪ ،‬ومن كان من أهل الصيام ُدعي من باب‬
‫الريان«‪ .‬قال أبو بكر‪" :‬يا رسول ال‪ ،‬ما على من ُدعي من تلك البواب من ضرورة فهل ُيدعى أحد‬
‫من تلك البواب كلها"‪ ،‬قال‪ :‬نعم وأرجو أن تكون منهم )في الصحيحين(‬

‫رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرموده اند‪} :‬هر که زوجي را در راه خدا انفاق دهد‪ ،‬در بهشت‬
‫ندايش دهند اي بنده ي خدا اين سو بهتر است‪ .‬و آنکه اهل نماز باشد از دروازه ي نماز و آنکه اهل‬
‫جهاد بوده از دروازه ي جهاد و هرکه اهل بخشش بوده از دروازه ي صدقه فراخوانده شود و‬
‫هرکس اهل روزه داري است از دروازه يادگيري ريان فراخوانده شود‪ .‬ابوبکر پرسيد اي رسول‬
‫خدا‪ ،‬چه عملي براي فراخوانده شدن از آن دروازه ها ضروري است و آيا کسي هست که از تمام‬
‫آن دروازه ها فراخوانده شود؟{‬

‫ضرب النبي صلى ال عليه وسلم »مثل البخيل والمنفق ‪ ،‬كمثل رجلين ‪ ،‬عليهما جبتان من حديد ‪ ،‬من‬
‫ثديهما إلى تراقيهما ‪ ،‬فأما المنفق ‪ :‬فل ينفق إل سبغت ‪ ،‬أو وفرت على جلده ‪ ،‬حتى تخفي بنانه ‪،‬‬
‫وتعفو أثره ‪ .‬وأما البخيل ‪ :‬فل يريد أن ينفق شيئا إل لزقت كل حلقة مكانها ‪ ،‬فهو يوسعها ول تتسع «‬
‫)رواه البخاري(‪ ،‬فالمتصدق كلما تصدق بصدقة انشرح لها قلبه‪ ،‬وانفسح بها صدره‪ ،‬فهو بمنزلة‬
‫اتساع تلك الجبة عليه‪ ،‬فكلّما تصّدق اتسع وانفسح وانشرح‪ ،‬وقوي فرحه‪ ،‬وعظم سروره‪ ،‬ولو لم يكن‬
‫ل هذه الفائدة وحدها لكان العبُد حقيقيا بالستكثار منها والمبادرة إليها‪.‬‬
‫صدقة إ ّ‬
‫في ال ّ‬

‫}رسول خدا صلى ال عليه وسلم مثال بخيل و بخشنده را همچون دو مرد زده اند که جامه هايي از‬
‫آهن از سينه تا شانه هايشان پوشيده اند و مرد بخشنده‪ :‬هر بار که مي بخشد جامه اش گشاده گشته‬
‫و پوست بدنش را مي پوشاند تا جاييکه سر انگشتانش در آن پنهان شده و زياد هم مي ماند‪ ،‬ولي‬
‫بخيل‪ :‬مي کوشد چيزي نبخشد تا آنکه حلقه هاي زره برجاي خويش چسبيده و هر چه تلش مي کند‬
‫گشاده اش سازد گشاد نمي گردد‪ {.‬روايت بخاري‪ } .‬انسان بخشندههر بار که چيزي مي بخشد‬
‫قلبش به آن فراخ مي گردد و سينه اش گشاده گردد مانگونه که جامه بر او گشاد مي شود‪ .‬هرچه‬
‫مي بخشد فراخ گشته و گشاده و جادارتر مي شود و شادي اش استوار و سرورش بيشتر مي گردد‬
‫و حتي اگر صدقه جز اين يک سود ديگري نداشت باز بنده مي بايست در افزودن بر آن و اقدام‬
‫بدان مي کوشيد‪{.‬‬

‫ن )سورة الحشر‪(9 :‬‬


‫حو َ‬
‫ك ُهُم الُمْفِل ُ‬
‫سِه َفُأْوَلِئ َ‬
‫ح َنف ِ‬
‫شّ‬‫ق ُ‬
‫قال تعالى‪َ :‬وَمن ُيو َ‬

‫خداوند متعال مي فرمايد‪ }:‬و هر كس از خست نفس خود مصون ماند ايشانند كه رستگارانند{‬
‫حشر‪9:‬‬

‫سِبي ِ‬
‫ل‬ ‫ن ِفى َ‬
‫جّنَة ُيَقاِتُلو َ‬
‫ن َلُهُم اْل َ‬
‫سُهْم َوَأْمَواَلُهم ِبَأ َ‬
‫ن َأنُف َ‬
‫ن الُمؤِمِني َ‬
‫شَتَرى ِم َ‬
‫لا ْ‬
‫نا َ‬
‫قال ذو الجلل والكرام ‪ِ :‬إ ّ‬
‫شُروْا‬
‫ل َفاسَتب ِ‬
‫نا ِ‬
‫ن َأوَفى ِبَعهِدِه ِم َ‬
‫ن َوَم ْ‬
‫ل َوالُقرَءا ِ‬
‫جي ِ‬
‫لن ِ‬
‫حّقا ِفى الّتوَراِة َوا ِ‬
‫عَلْيِه َ‬
‫ن َوعدًا َ‬ ‫ن َوُيقَتُلو َ‬
‫الِ َفَيْقُتُلو َ‬
‫ظيُم )سورة التوبة‪(111 :‬‬ ‫ك ُهَو الَفوُز الَع ِ‬ ‫ِبَبيِعُكُم اّلِذى َباَيعُتم ِبِه َوَذِل َ‬

‫خداوند جل شانه مي فرمايد‪ } :‬در حقيقتخدا از مؤمنان جان و مالشان را به ]بهاى[ اينكه بهشت‬
‫براى آنان باشد خريده است همان كسانى كه در راه خدا مىجنگند و مىكشند و كشته مىشوند‬
‫]اين[ به عنوان وعده حقى در تورات و انجيل و قرآن بر عهده اوست و چه كسى از خدا به عهد‬
‫خويش وفادارتر است پس به اين معاملهاى كه با او كردهايد شادمان باشيد و اين همان كاميابى‬
‫بزرگ است{ توبه‪111:‬‬

‫ن هذا البيع يحضره اللغو‬


‫كان الّنبي صلى ال عليه وسلم يوصي الّتجار بقوله‪» :‬يا معشر التجار‪ ،‬إ ّ‬
‫والحلف فشوبوه بالصدقة )رواه أبو داود(‬

‫باري پيامبر الّنبي صلى ال عليه وسلم بازرگانان را چنين ارشاد مي فرمود‪} :‬اي گروه بازرگانان‪،‬‬
‫بدون ترديد اين کار فروشندگي با گرانفروشي و سوگند همراه است پس آنرا با صدقه درهم آميزيد‪.‬‬
‫{‬

‫خيٌر ّلُكْم )سورة‬


‫خُفوَها َوتؤُْتوَها الُفَقَراِء َفُهَو َ‬
‫ى َوِإن ُت ْ‬
‫ت َفِنِعّما ِه َ‬
‫صَدَقا ِ‬
‫يقول جل وعل‪ِ :‬إن ُتْبُدوْا ال ّ‬
‫البقرة ‪(271‬‬

‫خداوند جل جلله مي فرمايد‪ } :‬گر صدقهها را آشكار كنيد‪ ،‬اين‪ ،‬كار خوبى است‪ ،‬و اگر آن را‬
‫پنهان داريد و به مستمندان بدهيد‪ ،‬اين براى شما بهتر است‪ { .‬بقره‪271:‬‬

‫قال صلى ال عليه وسلم‪» :‬إذا أنفق المسلم نفقة على أهله‪ ،‬وهو يحتسبها‪ ،‬كانت له صدقة« ]في‬
‫الصحيحين‪ ،‬وقوله صلى ال عليه وسلم‪» :‬أربعة دنانير‪ :‬دينار أعطيته مسكينا‪ ،‬ودينار أعطيته في‬
‫رقبٍة‪ ،‬ودينار أنفقته في سبيل ال‪ ،‬ودينار أنفقته على أهلك‪ ،‬أفضلها الدينار الذي أنفقته على أهلك«‬
‫)رواه اللباني(‬

‫رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرموده اند‪} :‬هربار که فرد مسلماني براي خانواده اش خرج مي‬
‫کند‪ ،‬و اميد ثواب از آن دارد‪ ،‬براي او صدقه خواهد بود‪ {.‬در صحيحين است و اين گفته ي ايشان‬
‫صلى ال عليه وسلم که ‪} :‬چهار نوع دينار هست‪ ،‬ديناري که به يک مستمند مي دهي‪ ،‬ديناري که‬
‫در آزادي برده اي مي دهي‪ ،‬ديناري که در راه خدا خرج مي کني و ديناري که براي خانواده ات‬
‫صرف مي نمايي‪ ،‬بهترين دينار هماني است که براي خانواده ات خرج مي نمايي‪ {.‬روايت الباني‪.‬‬

‫الصدقُة في حال الصحة والقوة أفضل من الوصية بعد الموت أو حال المرض والحتضار كما قال‬
‫رجل للنبي صلى ال عليه وسلم ‪" :‬يا رسول ال‪ ،‬أي الصدقة أفضل؟"‪ ،‬قال‪» :‬أن تصدق وأنت‬
‫صحيح حريص‪ ،‬تأمل الغنى‪ ،‬وتخشى الفقر‪ ،‬ول تمهل‪ ،‬حتى إذا بلغت الحلقوم‪ ،‬قلت‪ :‬لفلن كذا‪،‬‬
‫ولفلن كذا‪ ،‬وقد كان لفلن )رواه البخاري وبلفظ آخر لمسلم(‬

‫صدقه در حالت سلمتي و تندرستي بهتر است از وصيت بدان پس از مرگ يا در حال بيماري و‬
‫جان دادن چنانچه مردي از رسول خدا صلى ال عليه وسلم سؤال کرد‪ }:‬اي رسول خدا‪ ،‬چه‬
‫بخششي نيکوترين است؟ فرمود‪ :‬آنکه ببخشي درحاليکه سالم و مشتاق آني‪ ،‬آرزوي توانگري داشته‬
‫و از تهي دستي هراس داري‪ ،‬و به تعويق نمي اندازي تا آنکه جانت به حلقوم رسيده )در حين جان‬
‫دادن باشي( و بگويي‪ :‬براي فلن کس آن مقدار‪ ،‬براي فلني آن قدر و فلني آن ميزان داشته است‪.‬‬
‫)روايت بخاري و به گونه اي ديگر توسط مسلم روايت شده است‪(.‬‬

‫قال صلى ال عليه وسلم ‪ :‬الصدقة على المسكين صدقة وعلى ذوي الرحم ثنتان صدقة وصلة )رواه‬
‫الترمذى(‬

‫رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرموده اند‪}:‬بخشش به مستمند يک صدقه است و به خويشاوند دوتا‬
‫يکي صدقه و ديگري به جاي آوردن پيوند)صله(‪) .‬روايت ترمذى(‬

‫أوصى النبي صلى ال عليه وسلم أبا ذر بقوله ‪ :‬إذا طبخت مرقة‪ ،‬فأكثر ماءها‪ ،‬وتعاهد جيرانك«‬
‫)رواه مسلم(‬

‫پيامبر صلى ال عليه وسلم اينگونه ابوذر را سفارش مي نمود‪} :‬هرگاه آبگوشت پختيد‪ ،‬آبش را‬
‫بيافزاييد و همسايه ات را نيز عهده دارشو‪ {.‬روايت مسلم‪.‬‬

‫قال صلى ال عليه وسلم ‪ :‬أفضل الدنانير‪ :‬دينار ينفقه الرجل على عياله‪ ،‬و دينار ينفقه الرجل على‬
‫دابته في سبيل ال‪ ،‬و دينار ينفقه الرجل على أصحابه في سبيل ال عز و جل )رواه اللباني(‬

‫رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرمودند‪} :‬بهترين دينارها‪ :‬ديناري است که مرد براي خانواده اش‬
‫صرف مي کند‪ ،‬و ديناري که فرد براي مرکب خويش در راه خدا خرج کرده و ديناريست که مرد‬
‫خرج ياران خويش در راه خداي عزوجل مي نمايد‪ {.‬روايت الباني‪.‬‬

‫خيٌر ّلُكْم ِإن ُكنُتْم َتْعَلُمو َ‬


‫ن‬ ‫ل َذِلُكْم َ‬
‫لا ِ‬
‫سِبي ِ‬
‫سُكْم ِفي َ‬
‫جاِهُدوْاِبَأمَواِلُكْم َوَأنُف ِ‬
‫ل َو َ‬
‫خَفافًا َوِثَقا ً‬
‫قال سبحانه ‪ :‬انِفُروْا ِ‬
‫)سورة التوبة‪(41 :‬‬

‫خداوند سبحان مي فرمايد‪ } :‬سبكبار و گرانبار بسيجشويد و با مال و جانتان در راه خدا جهاد كنيد‬
‫اگر بدانيد اين براى شما بهتر است {توبه‪41:‬‬

‫ل من ثلث‪ :‬صدقة جارية‪ ،‬أو علم ينتفع به‪،‬‬


‫قال صلى ال عليه وسلم ‪ :‬إذا مات النسان انقطع عمله إ ّ‬
‫أو ولد صالح يدعو له )رواه ابن تيمية(‬

‫رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرمودند‪} :‬وقتي انسان مي ميرد کارهايش همگي جز سه مورد‬
‫پايان مي گيرد‪ :‬صدقه ي جاري‪ ،‬يا دانشي که از آن سود برگيرند‪ ،‬يا فرزند درستکاري که او را‬
‫دعا نمايد‪ {.‬روايت ابن تيميه‪.‬‬

‫سَتِوي ِمنُكم ّم ْ‬
‫ن‬ ‫ض ل َي ْ‬ ‫لْر ِ‬ ‫ت َوا َ‬ ‫سَماَوا ِ‬‫ث ال ّ‬
‫ل ِميَرا ُ‬ ‫ل َو ِّ‬ ‫ل ا ِّ‬
‫سِبي ِ‬
‫ل ُتنِفُقوا ِفي َ‬
‫قال جل في عله ‪َ :‬وَما َلُكْم َأ ّ‬
‫حسَْنى‬‫ل اْل ُ‬
‫عَد ا ُّ‬‫ل َو َ‬‫ن َأنَفُقوا ِمن َبْعُد َوَقاَتُلوا َوُك ّ‬ ‫ن اّلِذي َ‬
‫جًة ّم َ‬
‫ظُم َدَر َ‬
‫عَ‬
‫ك َأ ْ‬
‫ل ُأْوَلِئ َ‬
‫ح َوَقاَت َ‬‫ل اْلَفْت ِ‬
‫ق ِمن َقْب ِ‬
‫َأنَف َ‬
‫جٌر َكِريم )سورة‬ ‫عَفُه َلُه َوَلُه َأ ْ‬
‫ضا ِ‬
‫سًنا َفُي َ‬
‫حَ‬‫ضا َ‬‫ل َقْر ً‬ ‫ض ا َّ‬‫خِبيٌر )‪َ (10‬من َذا اّلِذي ُيْقِر ُ‬ ‫ن َ‬ ‫َوالُّ ِبَما َتْعَمُلو َ‬
‫الحديد‪(11،10 :‬‬

‫خداوند عظيم الشان مي فرمايد‪ } :‬و شما را چه شده كه در راه خدا انفاق نمىكنيد و ]حال آنكه[‬
‫ميراث آسمانها و زمين به خدا تعلق دارد كسانى از شما كه پيش از فتح ]مكه[ انفاق و جهاد‬
‫كردهاند ]با ديگران[ يكسان نيستند آنان از ]حيث[ درجه بزرگتر از كسانىاند كه بعدا به انفاق و‬
‫جهاد پرداختهاند و خداوند به هر كدام وعده نيكو داده است و خدا به آنچه مىكنيد آگاه است)‪(10‬‬
‫كيست آن كس كه به خدا وامى نيكو دهد تا ]نتيجهاش را[ براى وى دوچندان گرداند و او را پاداشى‬
‫خوش باشد‪) {.‬حديد ‪ 10 :‬و ‪(11‬‬

‫عن أبي هريرة رضي ال عنه قال‪ :‬قال رسول ال صلى ال عليه وسلم‪» :‬إن مما يلحق المؤمن من‬
‫عمله وحسناته بعد موته علما علمه ونشره‪ ،‬أو ولدا صالحا تركه‪ ،‬أو مصحفا ورثه‪ ،‬أو مسجدا بناه‪،‬‬
‫أو بيتا لبن السبيل بناه‪ ،‬أو نهرا أجراه‪ ،‬أو صدقة أخرجها من ماله في صحته وحياته تلحقه بعد موته‬
‫"رواه الترمذى ‪ :‬الترغيب والترهيب"‬

‫ابوهريره رضي ال عنه نقل مي کند که رسول خدا صلى ال عليه وسلم فرمودند‪} :‬بدانيد از آن‬
‫عمل ها و نيکي هايي که پس از مرگ به مومن مي پيوندد يکي دانشي است که فراگرفته و آنرا‬
‫بديگران آموخته است‪ ،‬يا فرزند نيکوکاري که برجاي گذاشته‪ ،‬يا کتابي که به ارث نهد‪ ،‬مسجدي بنا‬
‫کرده باشد‪ ،‬خانه اي براي در راه مانده اي برپانموده باشد‪ ،‬رودي که روان داشته باشد‪ ،‬و يا صدقه‬
‫اي که از دارايي خويش در حاليکه زنده و سالم است خرج نموده باشد‪ ،‬پس از مرگ به او مي‬
‫پيوندند‪ {.‬روايت منذري‪:‬الترغيب و الترهيب‪.‬‬

‫صدقه اشکال و انواع مختلفي دارد که تعدادي را بيان مي نماييم‪:‬‬

‫ساخت مسجد‬

‫نوشانيدن آب‬

‫سرپرستي يتيم‬

‫سير نمودن مستمندان‬

‫کندن چاه‬

‫فراهم نمودن ساز وبرگ مجاهدان‬

‫بعهده گرفتن مخارج طالب علم‬

‫برپانمودن مراکز اسلمي‬

‫چاپ کتاب ها‬


‫فراهم‬

‫تاسيس مراکز بهداشتي‬

‫صرف دارايي به منظور دعوت در راه خداوند‬

‫فرستادن مسلمان نيازمند به حج عمره و تمتع‬

‫برعهده گرفتن خرج معالجه ي يک مسلمان‬

‫تاسيس مراکز حفظ و آموزش قرآن‬

‫پوشاند لباس به مستمند‬

‫زراعت زمين مستمندان‬

‫بناي خانه‬

‫شرکت در سامان دادن به ازدواج دختر وپسران مستمند‬

‫پرداخت بدهي مستمند‬

‫دادن مهلت و يا گذشتن از بدهي تنگدست‬

‫لبخند به روي برادر مسلمان‬

‫سيرنمودن شکم پرنده يا جاندار ديگر‬

‫صرف دارايي براي خانواده و همسر و فرزندان‬

‫و اين ها تنها قطره اي از درياست و هرگز سعي نکن آنچه پيش مي فرستي را دست کم بگيري‪.‬‬
‫چنانکه در حديث بيان شد حتي به اندازه ي تکه اي خرما باشد‪ .‬چه بسا يک درهم از هزار درهم‬
‫پيشي بگيرد که خداوند سبحان براي هرکه خواهد دوچندان مي افزايد و آنچه نزد اوست بهتر و‬
‫ماندگارتر است‪ .‬برادر بزرگوار صندوقي را در خانه ات فراهم ساز و نامش را صندوق صدقات‬
‫و خيرات بگذار و زن و فرزندانت را بياموز تا اين ويژگي ستودني در جهت خشنودي خداوند‬
‫سبحان پرورش يابد‪ .‬وقتي صندوق پر شد آنان را از نحوه ي صرف آن آگاه نموده و در تصميم‬
‫گيري در اينمورد آنان را شرکت ده‪.‬‬

‫سخن را با داستاني شروع نموده و با بيان داستاني برايتان به پايان مي برم‪:‬‬

‫از فضيل فرزند عياض اينگونه نقل شده است‪ :‬مردي برايم تعريف کرد که مردي با مقداري‬
‫ريسمان بيرون رفته و آن را به درهمي فروخت تا آرد خريداري نمايد‪ .‬از کنار دو مرد گذشت که‬
‫هرکدام سر ديگري را گرفته بود‪.‬‬

‫گفت‪ :‬قضيه چيست؟‬

‫گفتند‪ :‬به خاطر يک درهم با هم دعوا ميکنند‪ .‬ان يک درهم را به آنان بخشيد‪ .‬پولي بجز آن نداشت‪.‬‬
‫پيش همسرش رفته و ماجرا را برايش تعريف کرد‪ .‬همسرش تعدادي از لوازم منزل را جمع کرده‬
‫و بدستش داد تا ببرد بفروشد‪ .‬کسي از او نخريد‪ .‬به مردي برخورد که ماهي گنديده اي به همراه‬
‫داشت‪.‬‬

‫به گفت‪ :‬تو هم مانند من جنسي داري که فروش نرفته است‪ ،‬مي خواهي آن را به اين بفروشي؟‬
‫آنگاه جنسش را فروخته و با ماهي گنديده به منزل بازگشت‪ .‬به همسرش گفت‪ :‬برخيز و فکري‬
‫براي اين ماهي بکن‪ .‬از گرسنگي مرديم‪.‬‬

‫همسرش برخاست تا چيزي بپزد‪ .‬شکم ماهي را شکافت و ناگهان مرواريدي از شکم ماهي پيداشد‪.‬‬
‫زن گفت‪ :‬سرورم از شکم ماهي چيزي سفيد و کوچکتر از تخم مرغ بيرون آمده است و به تخم‬
‫کبوتر شباهت دارد‪.‬‬

‫مرد گرفت‪ :‬ببينم‪ .‬ان چبز را نگريست ولي چنان چيزي در مدت عمرش نديده بود و عقل از سرش‬
‫پريد و حيران شد‪ .‬به همسرش گفت‪ :‬بگمانم اين مرواريد است‪.‬‬

‫پرسيد‪ :‬قيمت مرواريد را مي داني؟‬

‫مرد پاسخ داد‪ :‬خير‪ ،‬ولي کسي را مي شناسم که مي داند‪.‬‬

‫سپس آن را برداشته و به نزد مرواريد شناسان برد‪ .‬نزد دوست جواهرفروشش رفته و سلم کرد‬
‫مرد جواب سلمش را داد‪ .‬پهلوي او نشسته و شروع به صحبت نمود‪ ،‬مرواريد را بيرون آورد و‬
‫پرسيد‪ :‬ببين قيمت اين چند است؟‬

‫مدت زيادي به آن خيره شد و آنگاه پاسخ داد‪ :‬در مقابل آن به تو چهل هزار درهم مي دهم‬
‫درصورتيکه بخواهي مالت را سريع بفروشي و ال اگر خواهان قيمت بالتري هستي آن را پيش‬
‫فلن شخص ببر که او پول بيشتر بابت آن مي پردازد‪.‬‬

‫مرواريد را نزد آن شخص برد‪ .‬او آنرا نگريسته و به تحسين آن پرداخت‪ .‬گفت‪ :‬به شما هشتاد‬
‫هزار در قبال آن مي دهم‪ .‬اگر بيشتر مي خواهي قيمت بيشتري دريافت نمايي آن را پيش فلن‬
‫شخص ببر که او قيمت بيشتر مي پردازد‪.‬‬

‫آن را پيش آن مرد برد و او گفت‪ :‬در مقابل يکصدو بيست هزار درهم مي پردازم‪ .‬و فکر نمي کنم‬
‫کسي بهاي بيشتري بابت آن بپردازد‪.‬‬
‫پاسخ داد‪ :‬آري‪ .‬آن مرد مرواريد را وزن کرد‪ .‬آن مرد در آن روز دوازده کيسه با خود داشت که‬
‫در هر کدام ده هزار درهم بود‪ .‬آن ها را به منزل برد تا در جايي بگذارد‪ ،‬مستمندي را ديد که جلو‬
‫درب منزل به گدايي ايستاده است‪.‬‬

‫گفت‪ :‬اين همان داستاني است که من داشتم‪ ...‬بيا تو‪ .‬و مرد فقير وارد شد‪.‬‬

‫گفت‪ :‬نصف اين پول را بگير‪ .‬مرد فقير شش کيسه را برداشته و باخود برد و دور شد‪ .‬هنوز راهي‬
‫نرفته بود که برگشت و کفت‪ :‬من نه مستمند هستم و نه نيازمندم‪ .‬بلکه من را پروردگار بلندمرتبه‬
‫ات به سويت فرستاده که در برابر هر درهم ترا بيست قيراط داده است و اين پول که گرفتي يک‬
‫قيراط است و نود قيراط ديگر را برايت ذخيره نموده است‪.‬‬

‫از خداوند مي خواهم که مرا و شما را از صدقه و زکات دهندگان و رحمت پيشگان قرارداده و‬
‫اعمال مان را قبول فرمايد‪.‬‬

‫نويسنده ‪ :‬فادي محمد ياسين‬


‫مصدر‪ :‬سايت نوار اسلم‬
‫‪IslamTape.Com‬‬

Você também pode gostar