Escolar Documentos
Profissional Documentos
Cultura Documentos
قسمت سوم
حکايت است :عارفی در يک معبدی که درميان کوھستانھا واقع بو د زندگی ميکرد و روزی ھم راھبی که راھش
را گم کرده بود ،عارف را ديد و از وی پرسيد ؛ استاد ! راه کدام است ؟ عارف در جواب گفت که چه کوه زيبائی !؟
راھب با حيرت گفت » من پرسيده ام راه کجاست ؟ « عارف بالبخند نگاھی به کوه کرد و گفت » چه کوه زيبائی ؟«
راھب با تعجب و یشــانیپـــر گفت »:من راجع به کوه ازشما نه پرسيدم ،بلکه از راه پرسيدم ! « عارف با تبسم
معنی دار روبه راھب کرد و گفت » :پسرم تا زمانی که نتوانی به فراسوی کوه بروی راه را نخواھی يافت !« اجازه
دھيد اين بخش از يا د داشتھايم را با اکتفا به ھمين حکايت که بازگو کننده بسياری از حقايق و واقيعت ھای جامعه رنج
ديده ما است آغاز کنم .مگر الزم است داستان واقيعت ھای درد ناک جامعه ما را از ھمان جا آغازکنيم که با نيت دنبال
آن عجا لتأ کنارگذشته بودم .چنانچه درگذشته نيز به يک مغالطه فلسفی وتاريخی ای که نسبت به » فرايند ملت سازی«
نزد اکثريتی از زمامداران وتحليلگران » ُمزد بگير ُکنجاره ای !« که ھمچون فالگيران وجادوگران بر» خوان آقا !«
می نشينند وخواب ھای استراتيژيک ارگ نشينان را تعبيرمی فرما يند بوجود آمده است ،اشاره ای نمودم که چگونه
مؤلفه ھای ملت سازی را با تلقی» طبقاتی « ازآن ميخواھند ھمچون مواد اوليه و روزمره غذائی از بازارتھيه
مينمايند!!.چنانچه پس از حادثه يازدھم سپتمبر بويژه وقتی اداره موقت در افغانستان بر خرابه ھا وويرانه ھای تاريخی
کشور افغانستان استقراريافت ،بزرگترين فرصتھا وزمينه ھای » فرايند ملت سازی« ،انکشاف اقتصادی ،ريشه ھای
فرھنگی و مديريت سياسی درجامعه را نيزبجا گذاشت .متأ سفانه به دالئل گوناگون سياسی عنايت و توجه شائيسته ای
به اين رسالت تاريخی بعمل نيامد ،ضمن اينکه درسالھای اوليه تشکيل اداره موقت درافغانستان اساسأ به مفھوم و
2
»فرآيند ملت سازی« در بستر دولت جديدی که با نوار سبز» انديشه ھای اسالمی« و آميزش آن با» دموکراسی و مردم
ساالری « گِره خورده بود با سؤ ظن نگريسته شد واز سوی برخی محافل و گرائيشھا ی بنياد گرای مذھبی اين پيوند
را سراپا طرح محافل و قدرت ھای خارجی و استعماری تلقی گرديد ،حتی ميان دين مقدس اسالم و مردم ساالری از
ھرنوع وجنسی که باشند به گونه ای ناسازگاری و تناقض عينی وعملی وانمود گرديد .به طوری که گوئی ميان مسلمان
بودن و باور بر مردم ساالری و دموکراسی قابل جمع نيست و ما ناچاريم که از ميان آن دو يکی را بايد گزيد !! اکنون
پرسش اصلی ای که نزد تمامی انديشمندان و تحليلگران مستقل سياسی وجود دارد اين است که عوامل وريشه ھای اصلی
پارا ُدکس ميان " دموکراسی" و" دين اسالم " از کجا نشئت کرده است ؟ بدون شک عوامل اصلی اين دوگانه گی و از
ھم ريخته گی فکری و سياسی جھانی در نبود يک تعريف درست و حقيقی از » تروريزم بين المللی « نھفته است که
روح و محور اصلی ائتالف جھانی را تشکيل ميد ھد .البته دين ،بويژه دين مقدس اسالم ،دموکراسی و ناسيوناليزم
به مثابه سه مؤلفه ای شمرده ميشوند که روح وروان فرآيند ملت سازی در افغانستان قديم و کنونی را تشکيل ميدھند ،
که بادريغ و تأسف ھيچگاه در اِستراتيژی ھا و سياست ھای خارجی برخی از کشور ھای شامل در ائتالف جھانی
برضد تروريزم و مھره ھای بومی شان که به غلط روشنفکر و اسالم شناس و عالم و فيليسوف خوانده ميشوند به
مشاھده نه می رسد ويا ھم به کمک وياريی روشنفکران ترجمه ای واسالم شناسان مجھول و مقلد با مسخ حقايقی که در
دين مقدس اسالم وجود دارد و بدون شک با مردم ساالری و دموکراسی متعھد که روش حکومت داری است ھيچگونه
تناقضی ندارد با نگاه غرض آلود منافع ذاتی خويش در نظام سرمايه داری لبرال ،مفاھيم حقوقی دينی را با شمشير
بُرانی از واژه ھای جالب و ميتود ھای مغالطه آميزی ھمچون حقوق بشر! و آزادی بيان ! و ده ھا مطلب ديگری
سرکوب ومسخ ميسازد .اين روشنفکران ترجمه ای ! و اسالم شناسان مافيائی !با ميتود ھای کالسيک و تاريخی
مبارزه با دين مقدس اسالم را در اجندای مبارزه سياسی خويش گرفته اند ،چنانچه می بينيم اکثريتی از روشنفکران
روزگار ما مبارزه با دين اسالم را نيز مانند مبارزات روشنفکرانی که در قرن ١۶و ١٧اروپا دربرابر کليسا انجام
ميدادند سرلوحه عمل خويش قرار داده اند ،بدون ھرگونه ترديد مسيحيت و اسالم را با ھم سنجيدن وسپس به يک حکم
معيوب » فرمان گونه ء روشنفکری «به نتائج مطلوب رسيدن بسيار عمل اشتباه آميزی است .و دقيقأ ريشه ھای
انزوای امروزی روشنفکران قالبی در جامعه ما بويژه در زمينه ھای » فرآيند ملت سازی و جامعه مدنی « از ھمين
انگيزه ھا آبياری ميگردد .جالب وشگفت انگيز آنجا وآنگاه ا ست که برخی از ھمين روشنفکران قالبی و رسمی که
لباس کارشناسان ارشد !! و تحليلگران شھير سياسی !! را برتن شان کرده اند ،قافيه ھر گفتمان در جامعه افغانی را
ظاھرأ بريک نقد سياسی آغاز ميکنند مگر با صغری و کبری کردن و پوشانيدن حقيقت نھفته در حوادث جاری ،
بازی را به نفع گروه ھای مافيائی حاکم بر سرنوشت جامعه اعالم ميدارند و بدين سان نخستين خشت تيوريزه سازی
ظلم و جنايت در جامعه بدست ھمين روشنفکران رسمی و مزد بگير گذشته ميشود .و در تماشا خانه جامعه ما برای
ؤرود و جابجائی فرھنگ فاسد مصرفی راه بازميگردد ؛ آری! بايد با تحليل ھای معيوب وغير واقعی ازجنس
روشنفکری! وتجدد مآبی !که از تربيون ھای رسمی و نيمه رسمی در توجيه ظلم و نا برابری حاکمان بيان ميگردد ،بر
3
مزار فضيلت ھای تاريخی و ارزشھای معنوی وفرھنگی جامعه که نمادی از ھويت و تمدن ما به حساب می آمدند
فاتحه خوانی کرد ،آنچه که سخت موجب نگرانی و تشويش است اجرأ وانجام نقش ويرانگرومتضادی است که به دو
گروه حاضر در معرکه قدرت واگذار شده است ،اين دوگروه به ظاھر متضاد ودر دو قطب دروغين رو در روی ھم
استاده اند وعليه ھمديگر جنگ زرگری و دروغينی را آغاز کرده اند ،البته فرمانده وکارگردان واقعی اين صحنه يکی
است و آن ھمانا ھرم اصلی و درعين حال پنھانی قدرت خارجی نظام سرمايه داری غارتگر بين المللی در جامعه
است که مھره ھای دست به فرمان خويش را در تمامی کشورھای شرقی منجمله افغانستان ھدايت ميکند ،واضيح است
غنائمی را که ھرگروھی به چنگ می آورد بخش کوچکی از آن را به عنوان ھديه ناچيزی تقديم مھره ھای وفاداربا
خويش می سازند !.چنين است که غول بورژوازی دريک جامعه عقب مانده مانند افغانستان به کمک و ياريی اين
دوگروه شبه مذھبی اسالمی ونيروھای به ظاھر سکوالرو چپ که در مقطعی از تاريخ و بخشی از جغرافيای سرزمين
ما حضور دارند ،تقويت ميگردد .شگفت انگيز ترين پھلوی اين تراژيدی زمانی به نمايش گذشته می شود که
زمامداران و حاکمان با گرفتن ژست به ظاھر فريبنده ای » ضد غربی « در اکثر محافل و گرد ھم آئی ھای فرمائيشی
حضور می يابند و با حرف ھا وشعارھای مفت وبدون ھزينه ادای زعامتی را درمی آورند که با اراده آزاد مردم با
شيوه مردم ساالر و دموکراتيک از بطن جامعه برخاسته باشند !! .
يکی از مشکالت اساسی که در بوجود آوردن و شدت بخشيدن فاجعه کنونی کشور ما نقش مھمی را ايفا ميکند ،ھمانا
تضاد ميان آرزوھای عنعنوی تک تکی از شھروندان جامعه و سيستم حاکم اقتصادی و اجتماعی است که به مقتضای
منافع بيگانه گان بصورت نامشروع و در مغائرت با نورم ھای پذيرفته شده حقوقی بين المللی در نتيجه يک اجماع
اضطراری بنام » کنفرانس بن « بنام » اداره مؤقت و باالخره دولت جمھوری اسالمی افغانستان « بر مردم ستمديده
افغانستان تحميل گرديد ،اين ھمان نکته ای است که موجبات بسياری از ناھنجاريھا و نا مالئيمی ھا را در جامعه ما
فراھم آورده است .زيرا نظام حاکم برکشورما که درسطح جھانی به ظاھراز" بازارآزاد " متابعت ميکند بدون در
نظرداشت پيش زمينه ھای فرھنگی و اجتماعی در اليه ھای مردم بصورت غير معمول و کاپی شده !! وارد جامعه
جنگ زده افغانستان گرديد درحاليکه قوانين و اساسات جامعه شناسی حکم ميکند ،ھرگاه حامالن تجدد و مدرنيته بدون
زمينه سازی و اصالحات در اليه ھای پائين بويژه در حوزه توقعات و آرمانھا و سنت ھای احادی از شھروندان جامعه
که مؤلد توقعات مردم از دولتھا اند دست به انتقال و جابجائی مؤلفه ھای از پيشرفت و ترقی بزنند ،به جرئت ميتوان
گفت که بحران عميقی از بی باوری ھا و بی اعتمادی ھا را برجا خواھند گذاشت .دراينصورت است که بسياری از
سنت ھای پوسيده جامعه البته نه درجايگاه فرآورده ھای فاسد و سنت ھای متحجرانه ،بلکه در جايگاه بلند باالی
اجتماعی و فرھنگی و به مثابه ارزشھا وسنت ھای مقدس مورد تکريم عوام الناس واقع خواھد گرديد .وبرای حفظ و
4
نگھداريی چنين سنت ھای پوشالی ،توده ھای فقيرو » عوام کاالنعام « جامعه ما حاضراند با چشم ھای بسته،و عقل
ھای منجمد بھترين و مھمترين ارزشھای فرھنگی و اصالت ھای ملی و مدنی را به قربانی آورند !!.واز سوی ديگر
حاملين ارزشھای جامعه مدرن نيزکه بدون ايجاد و بوجود آوردن پيش زمينه ھای الزم برای ايجاد جامعه مورد نظرشان،
با بی ِخردی و يکدنده گی و با يکسره محکوم ساختن تمامی ارزشھا و سنت ھای تاريخی مردم و جامعه ،به جز ُمشتی
از شعارھای پوچ و واھی ھيچگونه دست آوردی را بدست نخواھد آورد ،بنأ کسانی که بويژه روشنفکران راستين و
متعھد جامعه ما با اين حقيقت تلخ تاريخ آشنا يند و از سر گذ شت تاريخ خونين مردم ما که بيش از ھمه قربانی استعمار
اقتصادی و فجيع تر از آن استعمار فکری و اخالقی شده اند ،آگاھی دارند و می بينند که چگونه و از چه راه ھا
ونيرنگھای که مجھز به نيروی کاذب و شبه علم و فلسفه و جامعه شناسی است !! نظام بھره کشی و اقتصاد پرستی جديد
و شرک آلود مادی ميکوشد تا کشور ما افغانستان را به بازار کاالی خويش مبدل سازند ؟ وبرای توفيق در اين راه بايد ،
ھمه شھروندان به شکل » حيوانات مصرف کننده « در آيند و تمامی اصالت ھا و ويژه گی ھای معنوی ،تاريخی و
قومی خويش را که شخصيت و استقالل ملت ما را ميسازد به نابودی بکشانند و باالخره برای ھمه بشريت بويژه ملت
ھای جھان سومی و اسالمی بر اساس الگوی تحميلی واحد ،قالب ريزی کنند .چنانچه ماده دھم قانون اساسی
جمھوری اسالمی افغانستان حکم ميکند » دولت ،سرمايه سرمايه گذاريھا و تشبثات خصوصي را مبتني بر نظام
اقتصاد بازار ،مطابق به احکام قانون ،تشويق ،حمايت و مصونيت آن ھا را تضمين مي نمايد « .نظام اقتصاد بازار
آزاد ،شاه کليد و روح اصلی سيستم حاکم بر قلمرو افغانستان محسوب ميشود در حاليکه ويژه گی ،خصلت و مميزه
اصلی » بازار آزاد « را رقابت و حضور افراد به تناسب قدرت خريد بالفعل اسھام و سرمايه گزاری در شرکت ھای
تجاری تشکيل می دھد وھمين اکنون بصورت واضح درشريان ھای اقتصادی جامعه افغانی به مشاھده می رسند و
پارامتر تمامی معادالت اجتماعی ،سياسی و اقتصادی محسوب ميشود ،در مقابل اين رويه » کپی شده مدرن « آرزوھا
و آرمان ھای مردم افغانستان که از يک دولت پاسخ گو ومسؤل به شيوه » نخبه گی و اشرافيت قديم « داشته اند
بصورت کالسيک وعنعنوی بر مناسبات جامعه ثابت باقی مانده است .پارا ُدکس و تضادی که ميان اين دونوع نگاه به
نوع نظام سياسی و اجتماعی در تاريخ کشور ما به وجود آمده گواه اين حقيقت است که نه ميتوان درخت مدرنيته در
يک جامعه ديگری را که با آب و ھوای ديگری نمو کرده ازجا بر کند و در سرزمين ديگری به اميد آب وھوای
ديگری غرس نمود ،با کمال تأسف ميبينيم که در مناسبات جامعه ما فرھنگ تازه ای بنام » تجد د « برھمه جامعه
سايه افگنده است و درخت ترقی اجتماعی و پيشرفت اقتصادی را بصورت مستعجل و بدون شناخت از تاريخ و
جغرافيای جامعه وکشوری که آن نھال را در آن غرس بايد می کرد در زمين بائر و خشک فِرو برده اند ،که اين
فرآيند موجب بسياری از تناقضات در عمل و شعار زمامداران گشته است فرانتس فانون ) (Frantz Fanonروان
پزشک و نويسنده نامدار فرانسوی راجع به خصلت استعماری کشورھای اروپا ی ميگويد » :اروپا می خواست ھمه
مردم دور از اروپا را اسير موتر کند ؛ آيا می شود انسان يا جامعه انسانی ،قبل از اينکه شخصيت اش زدوده شود ،
واز شخصيت انسانی و ياھم قومی سلب گردد ،اسير موتر و يا اسير يک توليد خاص اروپائی مانند موتر وغيره کرد ؟
5
بنابراين بايد شخصيت زدائی شود « .با وضاحت می بينيم که چگونه انسان جامعه ما را که ميتوانيست بنام انسان در
مقابل دنيا و در مقابل ھرکس در خود احساس شخصيت انسانی کند از شخصيت و ھويت متعالی ای که داشت تھی کرد
وبه ابزاری مبدل ساخت که فقط و فقط ارزش دارد تا کاالی جديد را مصرف کند ؛ با کوچکترين و ساده ترين نگاه به
گذشته بويژه به عصر مشروطيت و زمانی که بنام دھه دموکراسی در افغانستان مسمی شده است می يابيم و ميبينيم که
افغانستان از لحاظ پيشرفت واقعی فرھنگی و اجتماعی که بر نوارمؤلفه » اعتبار« و معنويت گِره خورده بود نه تنھا
به جلو نيامده ،بلکه چندين دھه به عقب رفته است ،حتی ميتوان برويت اسناد معتبر ونشانه ھای عينی قضاوت کرد و
گفت که جامعه ما در بسياری از حوزه ھا ی زندگی واقعی نسبت به امروز پيشرفته تر بوده است .بھترين و نمايان
ترين نمونه اين نوع پيشرفت وترقی در حوزه زندگی و حقوق زنان است که زنھا در امور اجتماعی و سياسی نه تنھا
سھم بسزای داشت بلکه با تمامی مشکالت اجتماعی و فرھنگی که وجود داشت زن افغان ميتوانيست عمأل در جامعه
حضور عينی و عملی داشته باشد ،يعنی زن ميتوانيست ،بايسکل سواری ،راننده گی کند و در اداره ومديريت
بسياری از تشکيالت بلند باالی جامعه دوشا دوش مردان سھم گيرد ،اما امروز و در قرن بيست ويکم در کشوروجامعه
ای که توليدات و مصنوعات سرمايه داری مانند »دموکراسی« ،آزادی بيان ،حقوق بشر ،بصورت دروغين و ريأ
کارانه از زمين و آسمان نيلگون ميھن ما به شاخی باد ميشوند نه ميتوان کوچکترين سھم گيری زنان در سرنوشت
جامعه ما را تصؤر کرد که گويا چھل و يا پنجاه سال قبل زن در جامعه ما از چنين مؤقيعت ممتازی بھره مند بود ه
است .برای اثبات اين امر توجه خواننده گرامی را به تصويری مبذول ميدارم که وضعيت زنان را در چھل و پنجاه
سال قبل از امروزبه نمايش می گذراند .
6
متأسفانه به لحاظ کاپی برداريی مضحک از پديده ھای فرھنگی مانند » تجمل « بنام » تجدد « که
در قرن بيست ويکم بعمل می آيد سبب شده است ،تا يکنواختی و قالبی شدن انسان ھا و ملتھا در
قالب ھای که ماشينيسم بخاطر مصرف عمومی بر ھمه ما تحميل کند .يکی از عوارض طبيعی فرآيند
ماشينيسم » وداع با تاريخ « و بريدن فرھنگ و اصالت ھای ارزشمند در يک جامعه عقب مانده
است که » انسانھا ی پوک و بی ريشه « را روی صحنه تياتر زندگی به نمايش می آورند تا ھرنوعی
که خواسته باشند به فرمان بچرخند ،گفتيم که ماشينيسم و فرھنگ مصرفی در جامعه ھمه ارزشھا را
نفی ميکند و خود زمينه ساز ظھور خواسته ھای مھار ناشدنی ميگردند که بصورت طبيعی درخيطه
يک دولت مسؤل و منتخب جامعه ميباشد ،با درد فروان که آتشفشان اين آرزوھای نا مراد که در
قلب قلبی از شھروندان موج ميزنند ،با سيرت درونی نظام بازار آزاد ھيچگونه سنخيت و انطباقی
ندارد ؛
ياھو
2010-11-08