Você está na página 1de 33

‫مجله الکترونیکی‬

‫آکادمی فروش‬
‫شماره دوم‬

‫‪Salesdemy‬‬

‫‪Salesdemy‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫دیوانه ای که دره‬
‫سیلیکون را بلعید‬
‫قسمت اول‬
‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫به افتخـار دیوانـهاا‪ ،‬بـه افتخـار دد‌اـاع یبیـ و متتـاو ‪،‬‬
‫سرکشاا و دردسرسازان‪ .‬قطعهااع ناجور پازل‪ .‬کسانی که دنیا‬
‫را جور دیگرع میبینند و به قوایـد یققـهاع ندارنـد‪ .‬بـه وعـ‬
‫موجود نیز قان نیستند‪ .‬میتوانید صحبتاایشـان را نلـ قـول‬
‫کنید یا با دناا مخالف باشـید‪ .‬میتوانیـد دناـا را تحسـین و یـا‬
‫سرزنش کنید‪ .‬اما تناا کارع که نمیتوانید در مورددناا مرتک‬
‫شوید‪ ،‬نادیده گرفتنشان است‪ .‬چون دناا دنیا را تغییر میداند‬
‫و نس بشر را رو به جلو پیش میبرند‪ .‬ممکن است بعضی دناـا‬
‫را دیوانه ببیننـد‪ ،‬ولـی بـه چشـم مـا نابغـه انـد‪ .‬چـون دنیـا را‬
‫اماناایی تغییر میداند که دنلدر دیوانه اند که فکـر کننـد از‬
‫پس این کار بر میدید‪.‬‬
‫استیو جابز‬
‫‪1995-2012‬‬
‫در قسمت اول نگاای به زندگی استیو جابز پدر‬
‫کمپانی اپ از لحظه تولد تا زمان اخراج از اپـ‬
‫خواایم داشت‪ .‬سعی کرده ایم چیزع را از قلـم‬
‫نیندازیم و تا حد امکـان امـه چیـز را کامـ و‬
‫شتاف توعیح دایم‪ .‬استیو جابز این نابغه بزرگ‬
‫دنیاع دیبیتال بـا زنـدگی پـر فـراز و نشـیبش‬
‫درس ااع بسیارع براع ما بـه یادگـار گشاشـته‬
‫است‪ .‬درس اایی که می تواند الگوع ارزشمندع‬
‫براع ما باشد و امـین ارز ااسـت کـه مـا را‬
‫مشتاق مـی کنـد تـا او را باتـر بشناسـیم و بـه‬
‫روزاـــــاع زیســـــتنش ســـــتر کنـــــیم‪.‬‬
‫به افتخار دیوانه اا ‪ ...‬به افتخار استیو‬
‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫اسپوتنیک به دسمان رفت‬
‫استیو به زمین دمد‬
‫در امان دورانی که روساا اسپوتنیک یک را راای مدار‬
‫زمین کردند و ترانزیستور اختراع شد‪ ،‬ام چنین رینولد‬
‫جانسون اارد دیسک را اختراع کرد و به صور دقیقتر‬
‫به دنیا دمد‪.‬‬ ‫‪ 2۴‬فوریه سال ‪ ،1955‬استیو جابز‬
‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫پــدر او یــک ماــاجر ااــ ســوریه بــه نــا‌‬
‫«ابوالتتاح جان جندلی» بود که بعداا اسـتاد‬
‫یلو‌ سیاسی شـد‪ .‬ابوالتتـاح در سـال ‪1955‬‬
‫زمانی که ‪ 23‬سال داشت‪ ،‬به سان فرانسیسکو‬
‫رفــت و رابطــها بــا یــک دانشــبو دلمــانی‪-‬‬
‫سوییسی به نا‌ «جودن کارول شیب »‪ ،‬منبـر‬
‫به تولد استیو شد‪ .‬در دن براه زمـانی بـزرگ‬
‫کردن یک فرزند نامشروع توسط مادر ‪ ،‬چیز‬
‫معمولی نبود‪ ،‬پـس مـادر تیـمیم گرفـت‬
‫زوجــی پیــدا کنــد تــا اســتیو را بــه ینــوان‬
‫فرزندخوانده قبول کنند‪.‬‬
‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫گاای از استیو بهواسطه سورع بودن پدر‬
‫بهینوان یک دمریکایی یرب یاد میشود‪.‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫ابتدا یک وکیـ و امسـر خواسـتند او را بـه‬
‫فرزندع بپشیرند‪ ،‬ولی این زوج منیرف شـدند و‬
‫تیمیم گرفتند یک نوزاد دختـر را فرزندخوانـده‬
‫خود کنند‪ .‬نیمهااع ش ‪ ،‬مادر استیو تماسی بـا‬
‫«پ و کقرا جابز» گرفت و به دناا گتت ‪ :‬ما یک‬
‫فرزند ناخوانده داریم‪ ،‬دیا اورا می خوااید؟‬
‫و دن اا بیدرنگ قبول کردند‪ .‬در ناایـت اسـتیو‬
‫توسط پ ریناولـد جـابز و امسـر کـه یـک‬
‫ارمنی دمریکایی به نا‌ کقرا ااگوپیـان بـود‪ ،‬بـه‬
‫فرزندع پشیرفته شد‪.‬‬
‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫در حالی کـه مـادر اسـتیو تیـور میکـرد‪ ،‬زوج‬
‫پشیرنده نوزاد از دانشگاه فارغالتحیی شـدهاند‪،‬‬
‫بعداا دریافت که پاول جابز مکانیک یک شرکت‬
‫تولید لیزر بوده و کقرا جابز یک حسابدار است‪.‬‬
‫مادر استیو بعد از فامیدن این مطل ‪ ،‬تـا چنـد‬
‫ماه حاعر نشـد اوراق قـانونی فرزندخوانـدگی را‬
‫امضا کند‪ ،‬ولی با این تعاد که خانواده جابز او را‬
‫به کالج خوااند فرستاد‪ ،‬سرانبا‌ قبول کرد کـه‬
‫فرزندخواندگی را به دناا بسپارد‪ .‬نا‌ «استیو پ »‬
‫را در واق نامـادرع و ناپـدرع بـراع ایـن نـوزاد‬
‫انتخاب کردند‪.‬‬
‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫انگامی که استیو ‪ 5‬ساله بود‪ ،‬خانواده جابز از‬
‫سانفرانسیسکو به مانتین ویو در کالیترنیا نل‬
‫مکان کردند‪ .‬مانتین ویو در دره سیلیکون قرار‬
‫داشـت‪ .‬استیو فرزند دره بود و روح و انـریع‬
‫دره سیلیکون بـر ایمـاق وجـود اسـتیو تـ یر‬
‫گشاشت‪.‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫قبـ از اینکـه اسـتیو بـه مدرسـه ابتـدایی بــرود‪،‬‬
‫مادر خوانـدن را بـه او یـاد داده بـود و امـین‬
‫مساله بایث بروز مشکقتی براع او در مدرسه شد؛‬
‫«سال ااع اولیه مدرسه برایش بسیار کس کننده‬
‫بود و به امین خاطر با یکی از دوستانش بـه نـا‌‬
‫ریک‪ ،‬حسابی شیطنت می کردند تا سرشان گـر‌‬
‫شود‪ .‬استیو بیان کرده ‪ :‬یکبار پوسترع توع تابلوع‬
‫مدرسه زدیم و روع دن نوشتیم از فردا می توانیـد‬
‫گربــه اــا و ســگ اــاع خــود را بــه مدرســه‬
‫بیاورید‪.‬فرداع دن روز از دیدن صحنه دنبال کردن‬
‫حیوانا و دادوبیداد ناظم‪ ،‬کلی خندیدیم‪.‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫معلم کقس چاار‌ در موفلیتااع بعدع او نلش زیادع داشت‪.‬‬
‫وع بود که او را با تواناییاایش دشنا کرد‪ ،‬جابز بعداا از او بـهینوان‬
‫یک قدیس یاد کرد‪ .‬او بایث شد که استیو کقس پنبم را بهصـور‬
‫جاشی طی کند و دوره ابتدایی را یک سال زودتر به اتما‌ برساند‪.‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫استیو اولین بار در سن ‪ 12‬سـالگی‬
‫بــــا کــــامپیوتر دشــــنا شــــد‬
‫شخیی به نا‌ لرع لنگ‪ ،‬ماندس‬
‫شرکت اولت پکارد‪ ،‬کـامپیوتر‬
‫را به او نشان داد و او بقفاصله یکی‬
‫از امان را خواست‪ .‬او در خاطراتش‬
‫ینوان می کند کـه‪" ،‬در ابتـدا فکـر‬
‫کـرد‌ خیلـی چیزتمیـز و شسـته و‬
‫رفته اع است‪ ،‬یک جورع کامق می‬
‫خواستم داغون و کثیتش کنم‪".‬‬
‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫در ‪13‬سالگی استیو توانست در شرکت ‪ hp‬براع خود‬
‫کارع دست و پاکند‪ .‬او پیچ و ماره وسای الکترونیکی‬
‫ساخته شده را سرجایش می گشاشت‪ .‬این پسر سخت‬
‫کو توانست با کمک پدر در سن ‪ 15‬سالگی با‬
‫پول ااع پس انداز اولین ماشینش را بخرد اما بسیار‬
‫بلند پرواز بود و با کار زیاد توانست یک فیا ‪850‬‬
‫کوپه خریدارع کند‪ .‬متاستانه در دن زمان مارع جوانا‬
‫میرف می کرد‪« :‬روزع پدر‌ ملدارع مارع جوانا در‬
‫ماشینم پیدا کرد‪ .‬از معدود دفعاتی بود که ییبانیت او‬
‫را می دید‌‪ .‬دن روز به او قول داد‌ که این یاد زشت‬
‫را ترک کنم و به قولم یم کرد‌‪».‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با‬
‫یکی از یقیق جابز در دوره نوجوانی شرکت در سخنرانیااع شرکت ‪hp‬‬
‫بود‪ ،‬در امین جلسا بود که با جوان ‪ 18‬سالهاع دشنا شد‪ ،‬ایـن شـخ‬
‫کسی نبود جز «استیو وُزنیاک»‪ ،‬کسی که بعـداا باتـرین دوسـت و‬
‫شریک و امکار شد‪ .‬استیو‪ ،‬دوره دبیرستان در «کوپرتینو» کالیترنیا به‬
‫اتما‌ رساند و سپس امراه دوستش «استیو وزنیاک»‪ ،‬به ینوان کارمنـدان‬
‫تابستانی‪ ،‬در شرکت ‪ Hewlett-Packard‬استخدا‌ شد‪.‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫در ســال ‪ ،19۷2‬اســتیو در کــالج ‪ Reed‬واقــ در‬
‫پورتلند مشغول به تحیی شـد‪ ،‬کـالج ‪ Reed‬کـالج‬
‫گرانی بود‪ ،‬طورع که نامادرع و ناپدرع استیو بـراع‬
‫انبا‌ تعادشان مببور شدند امـه پساندازشـان را‬
‫خرج کنند‪ .‬اما بعد از فلط یک نیم سال‪ ،‬استیو ترک‬
‫تحیی کرد‪ ،‬چـرا کـه بـه یرفـان و تیـوف شـرقی‬
‫یققمند شده بود و نمرهاایش چنگی به دل نمیزد‪.‬‬
‫با این امه‪ ،‬او در بعضی از کقسااع این کالج مث‬
‫کقس خوشنویسی شرکت میکرد‪ ،‬اتتاقا او ابراز نظر‬
‫کرده است که اگر در امین کقسااع خوشنویسی‬
‫شرکت نمیکرد‪ ،‬سیستم یام مکینتا فونتاـاع‬
‫متناس و زیباع کنونی را نمیداشت‪.‬‬
‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫در امین زمان بـود کـه اسـتیو بـراع گـشران‬
‫زندگی و براع خرید غشا مببور شـد کاراـاع‬
‫فیزیکــی بکنــد‪ ،‬کاراــایی مثــ برگردانــدن‬
‫شیشهااع نوشابه تا از این طریق ‪ 5‬سـنت بـه‬
‫دست دورد‪ .‬تناا دلخوشـی جـابز در دن زمـان‬
‫این بود که ار یکشنبه ‪ ۷‬کیلومتر پیـاده طـی‬
‫کند تا یک ویده غـشاع خـوب در یـک محـ‬
‫مناس ـ بخــورد‪ .‬اســتیو در ســال ‪ 19۷۴‬بــه‬
‫کالیترنیا برگشت و امراه وزنیـاک در شـرکت‬
‫دتارع‪ ،‬سازنده ویدئو گیمااع محبوب دن زمان‬
‫مشغول به کار شد‪ ،‬ادف او پسانداز پول براع‬
‫ت مین مخارج سترع روحانی به اند بود!‬
‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫پــس از دن‪ ،‬اســتیو و دوســتش «دانیــ‬
‫کوتکی» که بعداا نخستین کارمند شرکت‬
‫اپ شـد بـه انـد مسـافر کردنـد تـا در‬
‫سترع به انـد بـه دنبـال فلسـته زنـدگی‬
‫بگردند و با یک گوروع اندع به نـا‌ نـیم‬
‫کارولی بابا دیدار کنند اما انگامی کـه بـه‬
‫اند رسیدند متوجه شدند که او فو شده‬
‫است‪ .‬استیو بعد از این ستر در شرایطی به‬
‫دمریکا برگشت که سر را تراشیده بـود و‬
‫لباس سنتی اندعاا را به تن کـرده بـود‪.‬‬
‫در امین زمان بود که استیو جـابز تبربـه‬
‫اســـــتتاده از ‪ LSD‬را پیـــــدا کـــــرد‪.‬‬
‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫جابز ارگز به یرفانااع شرقی‪ ،‬به ویژه مشا بـودایی ن‬
‫به دید یک تتریح خیالی و زودگشر متعلق به دوران جـوانی‬
‫نگاه نکرد‪ .‬ن بر شخییتش تـ یر گشاشـتهبود‪ .‬کـاتکی در‬
‫مورد جابز میگتت‪« :‬استیو خود ن بود‪ .‬واقعـا رویـش‬
‫ت یر گشاشتهبود‪ .‬میشد دن را در رویکرد مشـتاقانها بـه‬
‫زیبایی شناسی غیرتبملی و تمرکز فوقالعادها دیـد» بـه‬
‫خیوص این که او تحت ت یر شاودگراییِ مـشاا بـودایی‬
‫قرار گرفته بود‪ ،‬طورع که بعداا گتت‪« :‬کمکم پی برد‌ که‬
‫درک و دگاایِ بیرع‪ ،‬مام تـر از تتکـر انتزایـی و تحلیـ‬
‫منطلی است‪ ».‬با این حـال‪ ،‬جنـون و دیـوانگی او‪ ،‬مـان از‬
‫رسیدن به درامش درون و محبت در روابطش بود‪.‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫بعد از امه این حوادث او کار سابلش را در دتارع از سر گرفت و مسئول ساختن‬
‫یــــــک مــــــدار الکترونیکــــــی بــــــراع بــــــازع ‪ Breakout‬شــــــد‪.‬‬
‫«نوالن بوشن » مؤسس دتارع میگوید که در دن زمان دتارع بـراع صـرفهجویی‪،‬‬
‫به ازاع ار چیپ کمتر به کار رفته در مدارااع الکترونیکـی‪ 100 ،‬دالر پرداخـت‬
‫میکرد‪ .‬استیو با وزنیاک شریک شد و این دو با ام قرار گشاشتند که در صـورتی‬
‫که وزنیاک موفق شود تعداد چیپاا را کم کند‪ ،‬دستمزدشان را با ام نیف کنند‪.‬‬
‫در کمال تعب وزنیاک موفق شود‪ ،‬چیپاا را به تعداد ‪ 50‬یدد کم کند‪.‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫جـــابز بـــه اخترایـــاتش در مـــورد‬
‫کامپیوترااع شخیـی معـروف اسـت‪،‬‬
‫امینطــور فنــاورع موبایــ و نــر‌‬
‫افزارااع مختلف اما او به ساختن یکی‬
‫از معروفترین بازع ااع ویدوئی دوران‬
‫نیز کمک کرده است‪ .‬در سـال ‪19۷5‬‬
‫جابز توسط شرکت دتارع جشب شد تا‬
‫بازع معروف بریک دو را کـه شـبیه‬
‫بازع پینگ پونـگ بـود اختـراع کنـد‪.‬‬
‫متولــدین داــه ‪ 60‬ابــرع در ایــران‬
‫حتما این بازع را به یاد دارند‪.‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫وقتی جابز و وزنیاک بازع بریک دو را براع دتارع ساختند‪،‬‬
‫قرار بـود کـه دردمـد حاصـ از دن بهصـور پنبـاه پنبـاه‬
‫بینشان تلسیم شـود‪ .‬دتـارع ‪ 5000‬دالر بـراع جـابز سـود‬
‫داشت‪ .‬در حالیکه جابز به وزنیاک گتته بود که سود حاصله‬
‫‪ ۷00‬دالر بوده است و از این رو ‪ 350‬دالر یاید وزنیاک شد‪.‬‬

‫‪Wozniak‬‬ ‫‪Jobs‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫در امان زمان با شخیی به نـا‌ «جـان دراپـر»‬
‫دشنا شد‪ ،‬دراپر راای براع اـک کـردن خطـو‬
‫مخــابراتی شــرکت مخــابراتی ‪ AT&T‬بــا تولیــد‬
‫اصواتی با فرکانس خاص پیدا کرده بود‪ .‬اسـتیو و‬
‫دراپر تیمیم گرفتند که وسیلهاع به نـا‌ جعبـه‬
‫دبــی )‪ (blue boxes‬بســازند کــه خریــدارانش‬
‫میتوانستند با استتاده از دن تماسااع قاچـاقی‬
‫رایگان از راه دور برقرار کنند‪ .‬دناـا چنـدین مـاه‬
‫قب از اینکه این وسیله غیرقانونی شود‪ ،‬دن را بـا‬
‫قیمتی بین ‪ 150‬تا ‪ 300‬دالر میفروختند‪.‬‬
‫کمپــانی اپــ در ســال ‪ 19۷1‬بــا دوســتی‬
‫استیو وزنیاک ‪ 21‬ساله مانـدس کـامپیوتر و‬
‫استیو جابز ‪ 16‬ساله متولد شد‪ .‬استیو ماشین‬
‫خود و وزنیاک نیز دو ماشین حسـاب ایولـت‬
‫پاکارد خود را به فرو رساند تا سرمایه اولیه‬
‫شک بگیرد‪ .‬به طورع کـه بـا گششـت شـش‬
‫سال از دشنایی این دو نتر در سال ‪ 19۷۷‬این‬
‫کمپانی با معرفی کامپیوتر شخیی ‪Apple I‬‬
‫که در گـارای خانـه جـابز بـه صـور دسـتی‬
‫ســاخته شــده بــود رســما بــا نــا‌ تبــارع‬
‫‪ Apple Computer Inc‬بـه بـازار تکنولـویع‬
‫وارد شد‪.‬‬
‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫وزنیـــاک قیمـــت ایـــن‬
‫کــــامپیوتر را ‪666٫66‬‬
‫دالر تعیین کرد ‪ ،‬چـون‬
‫یققه زیادع به یددااع‬
‫با ارقا‌ تکرارع داشت‪.‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫در سال ‪ 1983‬اپ با ارائـه مـدل «لیـزا»کـه‬
‫اولـــــــــین کـــــــــامپیوتر مباـــــــــز‬
‫به ماوس و سیستمیام داراع واسط گرافیکی‪،‬‬
‫دیکوناا و پنبرهاا بود توانست انلقبی بزرگ‬
‫در زمینه کامپیوترااع شخیی به وجـود دورد‪.‬‬
‫بعــــد از دن در ســــال ‪ 198۴‬سیســــتمیام‬
‫مکینتا توسط اپ در حالی روانه بازار شد که‬
‫تبلیغا بسیار گستردهاع برایش انبـا‌ گرفتـه‬
‫بــود‪.‬بســیارع از نر‌افزاراــاع مشــاور کنــونی‬
‫مانند مایکروسافت ورد و ادوبی فتوشاپ اولـین‬
‫بار براع کامپیوتر مکینتا نوشته شدند‪.‬‬
‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫اپ ‪ II‬که سال بعد ساخته شد موفلیت‬
‫بسیارع بیشترع براع اناا به ارمغان دورد‬
‫و اپ را به یـک بـاره مبـدل بـه شـرکت‬
‫شاخ در بازار رایانهااع شخیـی کـرد‪.‬‬
‫در دسامبر‪ ،1980‬اپـ سـاامش را بـه‬
‫صــور یــا‌ یرعــه کــرد و ایــن شــرکت‬
‫ساامی یمومی شد‪ ،‬چیزع که استیو جابز‬
‫را میلیونر کرد‪.‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫با توسعه شرکت اپ ‪ ،‬شـرکت‬
‫احتیــاج بــه یــک مــدیر کــارا‬
‫داشت به امین خـاطر جـابز‬
‫جان اسکالی را از پپسی کـوال‬
‫به طم انـداخت تـا بـه اپـ‬
‫بیاید و به ینوان مدیر اجرایی‬
‫مشغول بـه کـار شـود‪ .‬او بـه‬
‫جان اسکالی گتت که دوسـت‬
‫دارد در باقی یمر دب شکر‬
‫بتروشــد یــا دوســت دارد در‬
‫تحوال دتی دنیا مؤ ر باشد؟!‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫در ‪ 22‬یانویـــــــــه ســـــــــال ‪ ،198۴‬در‬
‫زمان مسابله ))‪ ((Super Bowl‬مسابلهاع کـه‬
‫ار سال بین قارمان کنترانس دمریکایی و ملی‬
‫فوتبــال دمریکــایی برگــزار میشــود‪ ،‬در زمــان‬
‫استراحت کوارتر سو‌‪ ،‬یـک تبلیـت تلویزیـونی‬
‫جال براع تبلیت کامپیوترااع اپ پخش شد‬
‫کــه شــاید بتــوان دن را یکــی از جالــ ترین‬
‫تبلیتاـــاع تلویزیـــونی تـــاری دانســـت‪.‬‬
‫کــــارگردان ایــــن تبلیــــت تلویزیــــونی‪،‬‬
‫« ردیلـــــــــــی اســـــــــــکا »‬
‫کارگردان بلنددوازه االیوود بود‪.‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫جــابز بــا اینکــه رابــر کاریزماتیــک و‬
‫موفلی براع اپ بود‪ ،‬ولی کارکنان اپ‬
‫در دن زمــــان او را یــــک مــــدیر‬
‫نـــــــــــامنظم و مســـــــــــتبد‬
‫میدانســتند‪ .‬ایــن موعــ در کنــار‬
‫کســادع بــازار در اواخــر ســال ‪198۴‬‬
‫بایث شد که رابطه جابز با «اسـکالی»‬
‫به ام بخورد و سـرانبا‌ در پـی یـک‬
‫کشـــــمکش قـــــدر ‪ ،‬اســـــکالی‬
‫جابز را از شـغلش در اپـ بـه ینـوان‬
‫رئیس قسمت مکینتا برکنار کرد‪.‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫خـــود جـــابز در مـــورد‬
‫اخــــــراجش گتــــــت‪:‬‬
‫«چرا غمگین باشم‪ ،‬من دد‌ نادرستی را‬
‫استخدا‌ کرد‌‪ ،‬او ار چیزع را که من‬
‫ظرف ‪ 10‬سال درست کرد‌ و به وسیله‬
‫مــن شــروع شــد‪ ،‬از بــین بــرد‪ .‬ایــن‬
‫غمانگیزترین قسمت ماجرا نیست‪ .‬اگـر‬
‫اپ سمت و سویی بر خقف دن چیزع‬
‫که من میخواستم به خود گرفته‪ ،‬مـن‬
‫دن را با مسر ترک میکنم‪».‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬
‫در سومین شماره مجله ما خواهید خواند ‪:‬‬
‫لینک دانلود ویدیوااع سخنرانی اا و میاحبه اا جابز‬
‫حلایلی در مورد جابز که کم تر کسی می داند‬
‫دشنایی با امسر و فرزندان جابز‬
‫رموز موفلیت استیو جابز و اپ‬

‫اگر می خواهید مجله آکادمی فروش را به صورت‬


‫رایگان دو هفته یک بار دریافت کنید اینجا را کلیک کنید‬
‫دکادمی فرو ار دو اتته یک بار‪ ،‬سعی دارد با انتشار این‬
‫مبله‪ ،‬دانش شما را در حوزه بازاریابی‪ ،‬فرو و نگادارع‬
‫مشترع و ‪ CRM‬افزایش داد‪.‬‬
‫اگر از خواندن این مبله لش بردید‪ ،‬دن را از طریق ایمی یا‬
‫تلگرا‌ با دوستانتان به اشتراک بگشارید‪.‬‬
‫می خوااید شما ام دو اتته یک بار به صور رایگان مبله‬
‫ما را دریافت کنید‪ ،‬ساده است اینبا کلیک کنید‪.‬‬
‫‪Salesdemy‬‬

‫‪Salesdemy‬‬

‫من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر می فروشم‪ ،‬من با دیـــدار بیشتر‬

Você também pode gostar